خشم و هیاهوی بسیار برای چی؟
/
بر فرض که این دولت ناموفق بوده، و به وعدههایش عمل نکرده و مسیر درستی نپیموده، آیا این مقدار ناکامی، کفایت میکند که چشم بر همهچیز ببندیم و اینقدر تلخ، تند، بد و ناامیدکننده حرف بزنیم؟
دیروز صبح که تیتر روزنامههای رقیب را خواندم، بیشتر ترسیدم از بحران اخلاقی جامعه. آیا واقعاً روزنامههای حکومتی، آنها که از بودجه رسمی استفاده میکنند، حق دارند چنین آزادانه وارد معرکه شوند و به هر کس که میخواهند طعنه بزنند؟... طعنه بزنند؟ کجای کارم من؟ اینها انگار که با دشمن خونی طرفند، حرف زشت میزنند و بد میگویند. اگر ملاحظات رسانهای در کار نبود باور کنید فحش چارواداری هم میدادند...
جلوی رقابت سیاسی را نباید گرفت. دهان منتقدین را هم نباید بست. اما آنچه این روزها میبینیم نه رقابت است و نه نقد. بلکه عصبانیت فشردهای است که هر لحظه ممکن است به فاجعه بدل شود. انگار که همه یک حرص عجیبی از دولت فعلی دارند و انگار که آمدهاند و میخواهند انتقام چهار سال قبل را از او بگیرند. این رقابت نیست، نقد هم نیست بلکه انتقام است. اما انتقام از چه؟ روحانی و جهانگیری چه کردهاند که بقیه با این شدت و غلظت از ایشان عصبانیاند؟ بعید است کسی باور کند این عصبانیت به خاطر دفاع از اقشار مظلوم است. ما که از خارج نیامدهایم و امروز که به این دوستان نرسیدهایم. این بزرگان همه مسبوق به سابقهاند و در ادوار مختلف دیدهایم که چه کردهاند و چه گفتهاند. دیدهایم چطور مدیریت کردهاند و چه وعدههایی دادهاند. طبقات محروم جامعه، یک شبه و چهار ساله که درست نشدهاند. گیرم که روحانی برای طبقات محروم و مستضعف هیچ کار نکرده و قدمی بر نداشته، اما او که اینها را درست نکرده. قبل از او هم ما مشکل بیکاری، تورم و تبعیض داشتیم. چطور تا قبل از این کسی نبود که اینطور دل بسوزاند و برنامه بنویسد و برای مردم کاری بکند؟ چطور تا قبل از این، اینطور خشمگین نمیشدند و حرف تند نمیزدند؟ یعنی چهار سال پیش وضع محرومان بهتر از اینی بود که الان هست؟ یعنی چهار سال پیش مردم، همه شغل داشتند و در جامعه کسی شرمنده زن و بچهاش نمیشد؟ یعنی چهار سال پیش همهچیز مملکت روی روالش بود و این دولت روحانی بود که آمد و ما را وابسته به نفت کرد و بیکاری و تورم را قوام بخشید؟ همین قصه مهاجرت جوانان تحصیلکرده را به اروپا و امریکا بازخوانی کنید، ببینید در طول این ده، دوازده ساله چه بلایی سر کشور آمده. روزی چهارصد و ده، دوازده نفر از بچههای درس خوانده و صاحب فن مملکت، چمدان بستند و رفتند به یک جای دیگر. چطور بود که هیچکدام از این دلسوزان، ککشان هم نگزید، حتی یک سخنرانی هم علیه سیاستهای نادرست دولت وقت نکردند، بلکه حتی اظهار تاسف هم نکردند...
رقابت سیاسی چیز بدی نیست. تخطئه هم عیبی ندارد. اما اتفاقی که دارد میافتد آمیزهای است از خشم و بیانصافی. آن هم توسط نخبگانی که در این چهل سال مدیران عالیرتبه بودهاند و مسائل کشور را بهتر از هر کسی میشناسند. در این میان حتی به تعارف و تظاهر هم کسی نگفت که ما شیفته خدمتیم نه تشنه قدرت. یعنی واقعاً در چهار سال گذشته هیچ اتفاق مثبتی در کشور نیفتاده و این دولت ولو به تصادف هیچ کار خوبی انجام نداده؟ تربیت دینی حکم میکند که «عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو». ادب و اخلاق حکم میکنند که حتی با دشمن نیز منصفانه باشیم. آیا این دولت در سیاست خارجی، در بهداشت و درمان، در علم و فناوری، در آموزش عالی، در نفت، در انرژی، در آبروداری بینالمللی هیچ عملکرد مثبتی نداشته؟ مدیران سابقهدار کشور که چنین بیانصاف باشند، وای به حال ما... مسوولان با برکتش که اینها باشند، توقع انصاف و برکت از چه کسی باید داشت؟...