
از فرصتهاي مذاكره استفاده نكرديم
روزنو :این روزها که کشور درگیر مسائل کلانی چون فشار و تحریمهای آمریکا و به تبع آن مشکلات اقتصادی است، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دولت میگویند که اختیار کافی برای اصلاح امور ندارند. آنها خواستار اختیارات ویژه هستند و تاکید دارند بدون این اختیارات نمیتوان مشکلات را حل کرد. اصلیترین حوزههایی که نمایندگان مجلس و دولت تاکید داشتند در آن حوزهها از اختیار کافی برخوردار نیستند مساله اقتصاد و سیاست خارجی بود. اصولگرایان اما معتقدند اختیارات کافی در همه زمینهها وجود دارد و این اصلاحطلبان هستند که میخواهند به بهانه نبود اختیارات، عملکرد خود را نزد افکار عمومی توجیه کنند. در گفتوگو با سیدکاظم اکرمی، نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی و وزیر آموزش و پرورش در دوران دفاع مقدس به بررسی این موضوع پرداخته است. او که هم سابقه حضور در مجلس و هم سابقه حضور در دولت را دارد، در برخی مسائل حق را به نمایندگان مجلس و دولت میدهد و در برخی دیگر از مسائل از لزوم بهبود عملکرد سخن میگوید. او تصریح میکند که در ابتدای انقلاب نهادهایی چون دولت و مجلس از اختیارات بیشتری برخوردار بودند و امروز این اختیارات کاهش یافته است. اکرمی همچنین در موضوع آمریکا معتقد است که امروز استراتژی مقاومت است و در حال حاضر و با دولتی که در آمریکا بر سر کار است، عملا چاره دیگری وجود ندارد، اما به گذشته که توجه شود، خواهیم دید فرصتهای بسیار خوبی بود که این چالش را حل و خطر تحریمها را از کشور دور کنیم. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
این روزها که کشور درگیر مسائل کلانی چون فشار و تحریمهای آمریکا و به تبع آن مشکلات اقتصادی است، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دولت میگویند که اختیار کافی برای اصلاح امور ندارند. آنها خواستار اختیارات ویژه هستند و تاکید دارند بدون این اختیارات نمیتوان مشکلات را حل کرد. اصلیترین حوزههایی که نمایندگان مجلس و دولت تاکید داشتند در آن حوزهها از اختیار کافی برخوردار نیستند مساله اقتصاد و سیاست خارجی بود. اصولگرایان اما معتقدند اختیارات کافی در همه زمینهها وجود دارد و این اصلاحطلبان هستند که میخواهند به بهانه نبود اختیارات، عملکرد خود را نزد افکار عمومی توجیه کنند. در گفتوگو با سیدکاظم اکرمی، نماینده دور اول مجلس شورای اسلامی و وزیر آموزش و پرورش در دوران دفاع مقدس به بررسی این موضوع پرداخته است. او که هم سابقه حضور در مجلس و هم سابقه حضور در دولت را دارد، در برخی مسائل حق را به نمایندگان مجلس و دولت میدهد و در برخی دیگر از مسائل از لزوم بهبود عملکرد سخن میگوید. او تصریح میکند که در ابتدای انقلاب نهادهایی چون دولت و مجلس از اختیارات بیشتری برخوردار بودند و امروز این اختیارات کاهش یافته است. اکرمی همچنین در موضوع آمریکا معتقد است که امروز استراتژی مقاومت است و در حال حاضر و با دولتی که در آمریکا بر سر کار است، عملا چاره دیگری وجود ندارد، اما به گذشته که توجه شود، خواهیم دید فرصتهای بسیار خوبی بود که این چالش را حل و خطر تحریمها را از کشور دور کنیم. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
به گزارش روز نو :نمایندگان مجلس میگویند این نهاد اختیارات کافی ندارد. دولت نیز همین گلایه را دارد. ارزیابی شما بهعنوان کسی که هم در مجلس و هم در دولت حضور داشته، از اختیارات این دوقوه چگونه است؟
برخی اعمال وجود دارد که پیش از شروع به کار یک نهاد مانند مجلس شورای اسلامی، محدودیتهایی نه در اختیارات بلکه در ورود نمایندگان به مجلس ایجاد میکند و من این امر را صحیح نمیدانم. ما در قانون اساسی اول نظارت استدلایی داشتیم که بهنظر بسیاری از افراد کافی بود و راه را برای ورود نیروهای نخبه و منتقد به مجلس شورای اسلامی و افزایش اعتبار این نهاد باز نگه میداشت. بگذریم، ممکن است نمایندگان بگویند ما مصوبههایی داشتیم که برخی مسئولان به آن توجه نمیکنند یا تایید نمیشود. این وظیفه بر عهده نمایندگان است که شأن مجلس را با اقتدارشان حفظ کنند و بر اجرای قوانین مصوب مجلس اصرار ورزند. بسیاری از نمایندگان ما این گونه نیستند، البته یکسری مشکلات قانونی و خلأها وجود دارد که باید تدبیری برای اصلاح آنها اندیشیده شود. در قانون اساسی اول، قرار بود مصوبات مجلس تنها توسط شورای نگهبان بررسی شود و این نهاد مصوبات را با قانون اساسی و شرع تطبیق دهد. امروز اما مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در ساختار قانون در نظر گرفته شده و هر مصوبهای بعد از رفت و آمد میان مجلس و شورای نگهبان، به مجمع ارسال میشود. در قانون اساسی اول این گونه نبود. اگر نظارت و بررسی بیشتر شود در مواردی از اختیارات مجلس شورای اسلامی کاسته میشود. همچنین باید گفت برخی مسائل سلیقهای است. اگر ما میخواهیم گام دوم انقلاب را که رهبری فرمودند برداریم باید مشکلات قانونی و خلأها را بشناسیم و حل کنیم. باید ببینیم مردم چه گلایههایی دارند. ما نیاز داریم نمایندگان مجلس آزاده و حقگو باشند و دست و دلشان برای احقاق حق مردم نلرزد.
پیش از آنکه مجمع تشخیص وجود داشته باشد، اختلافات بر سر مصوبات مجلس شورای اسلامی چگونه حل میشد و چه راهکاری برای اتخاذ تصمیم نهایی در نظر گرفته شده بود؟
من در مجلس اول نماینده بودم و در دوران مجلس دوم، بهعنوان وزیر آموزش و پرورش ارتباط نزدیکی با مجلس داشتم و از مناسبات آن آگاهی دارم. پیشنهاد امام در حل اختلافات این گونه بود که اگر مصوبهای در مجلس تصویب شد، شورای نگهبان آن را تایید نکرد و چند بار رفت و آمد، دوباره در مجلس در خصوص آن مصوبه رأیگیری شود و اگر دو سوم نمایندگان با آن موافق بودند، بهعنوان قانون به دستگاهها ابلاغ گردد. امام این اختیار را به مجلس داده بود. در نتیجه بهطور کلی در این باره به نمایندگان حق میدهم که بگویند مجلس اختیارات کافی ندارد.
در خصوص دولت چطور؟ آیا گلایه دولت بر اساس واقعیتهاست؟
درباره دولت نیز آنچه دورادور میبینیم و تحلیل میکنیم آن است که دولت نیز اختیار کامل ندارد. باید در این خصوص به قانون اساسی رجوع کنیم. در بعضی کشورها دولت قدرت مطلق است و همه اختیارات و مسئولیتها را بر عهده دارد، اما در ایران در قانون اساسی مساله رهبری دیده شده و رئیسجمهور نفر دوم کشور است. مشکل اصلی امروز دولت به قانون اساسی بازنمیگردد، زیرا اگر قانون اساسی عملی شود، مشکلات کاهش مییابد. مشکل امروز در مسائلی چون دولت سایه است و همه جناحها باید در این مورد به آرای مردم اعتماد کنند. زمانی که پیامبر تصمیمگیری میکرد، یاران میپرسیدند این وحی است یا نظر شخص شما. اگر نظر شخصی پیامبر بود، چون و چرا میکردند و در آخر پیامبر با توجه بهنظر جمع تصمیمگیری میکرد. یا امیرالمومنین هیچگاه اصرار نکرد به آنچه میگوید عمل شود و نظر مردم را مهم و اثرگذار میدانست. در کتاب پیکار صفین آمده است که در آن جنگ عبدا... بن مسعود نزد امام میآید و میگوید ما نمیدانیم طرف حق و باطل کدام است، در نتیجه کناری خیمه میزنیم و به هیچکدام از طرفین جنگ نمیپیوندیم تا زمانی که حق و باطل برایمان روشن شود و بعد حق را یاری میکنیم. امیرالمومنین نیز میپذیرد. حال اگر ما باشیم و کسی جناح متبوع ما را حق نداند، چه رفتاری از خودمان نشان میدهیم؟ در جنگ با معاویه و هنگام معرفی حکم نیز مجددا شاهد تکرار این تجربه بودیم. امیرالمومنین نظرش روی ابن عباس بود تا برای مذاکره برود اما مردم ابوموسی اشعری را فرستادند. در نهایت به همان دلیل ماجرای حکمیت به ضرر امیرالمومنین تمام شد. باید به سیره بزرگان دینمان بازگردیم و رفتار آنها را سرلوحه کارمان قرار دهیم تا بتوانیم، آیندهای بهتر را رقم بزنیم. یعنی باید نظر مردم و دولت مورد توجه کافی قرار گیرد.
از دولت سایه سخن گفتید. اساسا وجود چنین نهادی در کشور ما کارگشا و لازم است؟ زیرساختهای لازم برای چنین امری وجود دارد؟
وجود دولت سایه و تخریبهایی که علیه دولت صورت میگیرد به ضرر کشور است. ایده دولت سایه برگرفته از دنیای غرب است، اما چگونه ما ایدهای را بدون اینکه سازوکار اجرای آن وجود داشته باشد، تقلید میکنیم؟ در غرب برای دولت سایه که در بعضی کشورها وجود دارد، سازوکار مشخص معین شده و همین طور بیقانون و قاعده کاری انجام نشود. بهعنوان نمونه چند حزب اصلی وجود دارد، یک حزب برنده میشود و دولت تشکیل میدهد. حزبی که در رقابت شکست خورده و بهطور قانونی فعالیت میکند، یعنی بهعنوان ناظر به کار گرفته میشود. در این حزب هرکس به فراخور تخصص خود مسئولیت نقد و بررسی یک حوزه عملکرد دولت را بر عهده میگیرد. فعالیتها نیز روشن و در سایه قانون است. در کشور ما اما این گونه نیست. به جای نقد، تخریب در جریان است. آیا تخریب دولت در زمانی که مشکلات خارجی کمر مردم را شکسته، کار صحیحی است؟ من که میگویم صحیح نیست. ما که ساختار حزبی و مشخص نداریم. وقتی چنین تشکیلاتی در جامعه ما وجود ندارد، دولت سایه تبدیل به مجموعه کسانی میشود که میخواهند چوب لای چرخ دولت بگذارند. البته نقدهای زیادی به دولت وجود دارد که باید به زبان عالمانه و اخلاقی بیان شود تا شکل تخریب به خود نگیرد. برای مثال الان وزارت آموزش و پرورش مدتی است که با سرپرست اداره میشود. این وظیفه دولت است که هر چه سریعتر وزیر به مجلس معرفی کند تا این وزارتخانه بدون متولی باقی نماند. وزارتخانه بدون وزیر کار نمیتواند بکند. به موضوع دولت سایه بازگردیم. بهطور کلی اگر این موضوع با ساختار و سازوکاری که در غرب وجود دارد، عملیاتی شود مفید خواهد بود اما در کشور ما دست کم در حال حاضر چنین سازوکاری وجود ندارد. با همه ایراداتی که در دولتهای نهم و دهم بود نه صداوسیما مخالفت خود را ابراز میکرد و نه نمایندگان مجلس، اما در حال حاضر برنامههایی در تلویزیون در راستای تخریب تعبیر میشود و دولت را مقصر همه مسائل کنونی کشور، نشان میدهد. اما دولت همه اختیارات را دارد؟ حال در زمان دولت اصلاحات نیز این فشارها به رئیسجمهور وقت وارد میشد.
این روزها یکی از اصلیترین چالشهای نظام به نحوه مقابله رفتارهای آمریکا باز میگردد. راهبرد «نه جنگ و نه مذاکره» اتخاذ شده و تلاش میشود که با مقاومت این بحران پشت سر گذاشته شود. شما آینده را چگونه میبینید؟
امروز استراتژی مقاومت است و بهنظرم در حال حاضر و با دولتی که امروز در آمریکا بر سر کار است، عملا چاره دیگری نداریم، اما به گذشته که نگاه میکنم، میبینم ما فرصتهایی بسیار خوبی داشتیم که این چالش را حل و خطر تحریمها را از خود دور کنیم. شاید اگر به آن فرصتها بهتر توجه میکردیم امروز شرایط کشور این گونه نمیشد و این چنین دیپلماسی ما به بن بست نمیخورد. یک نمونه آن در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون بود، خانم آلبرایت رسما اعلام کرد که آمریکا در سقوط دولت دکتر محمد مصدق نقش داشته است. این اعتراف میتوانست موقعیت خوبی برای ایران باشد که بگوید حال که آمریکا تقصیر خود را در کودتا علیه ملت ایران پذیرفته، میتوان مذاکره کرد. میشد بررسی شود و به جهان اعلام شود که آمریکا چه ضرر بزرگی به ملت ایران زده اما تا آنجا که به خاطر دارم نه از این فرصتها نه از فرصتهای دیگر استفاده درستی نشد و در نهایت پس از سالها کشمکش در نهایت کار به این جایی رسیده که اکنون میبینیم. بهنظرم امروز دیگر کاری جز مقاومت از دست ما برنمیآید. باید به گذشته برگردیم، اشتباهات خود را بازخوانی کنیم و از آنها برای آینده درس گیریم. امروز موضع صحیح و منطقی وزیر خارجه این است که اگر آمریکا مذاکره میخواهد، به برجام که توافقی بینالمللی است بازگردد، آنگاه ایران نیز به میز مذاکره باز خواهد گشت. این حرفی منطقی و بر اساس موازین حقوق بینالملل است. البته از برخی نیروهای خودسر داخلی نباید غافل شد که با رفتارهای خودسرانه و تنشزا دست مسئولان را در پیشبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی میبندند و باعث اتحاد و اجماع دیگر کشورها علیه ایران میشوند. اینکه دولت ترامپ این فشار سنگین را علیه ملت ایران روا میدارد یک ظلم آشکار است. البته این ظلم به ما تنها نیست. آنها به ونزوئلا ظلم میکنند، به کره شمالی ظلم میکنند، به کوبا ظلم میکنند. این رفتار سلطهجویانه آمریکا وجود دارد اما برخورد ما با این کشور باید منطقی و با سیاست باشد تا بتوان منافع ملی را تامین کرد. ایالات متحده خیال میکند مانند قرن بیستم میتواند کشورها را تحت فشار قرار دهد و به استعمارگری آشکار بپردازد. دوره این کارها گذشته است. شاهد بودیم که آمریکا نهایت تلاش خود را برای سرنگونی دولت مادورو به کار بست و حتی گوایدو را بهعنوان رئیسجمهور به رسمیت شناخت، اما امروز عملا شکست خورده است و دولت ونزوئلا چون گذشته به کار خود ادامه میدهد. ترامپ چون سیاستمدار نیست و اطرافیانش نیز عدهای افراطی و جنگ طلب هستند، این تغییر را نمیفهمد. راهبرد آمریکا حتی برخلاف منافع خود آنها در منطقه است. همچنین باید تاکید کرد که وقتی میگوییم مقاومت، شرایط دیگر مانند دهه 60 نیست و رابطه مردم با مسئولان متفاوت شده و همچون دهه اول انقلاب نیست؛ شرایط اقتصادی و اجتماعی ایجاب نمیکند که مردم به ارزشهای دهه 60 بازگردند. وقتی مردم امثال خاوریها و زنجانیها و دیگران پروندههای بلاتکلیف آنها را میبینند مسلما نمیتوان روحیه دهه60 را در مردم به سادگی احیا کرد. جو اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و روانی به وجود آمده به راحتی به دهه 60 باز نمیگردد، تصمیم قاطع میخواهد.
چرا فکر میکنید سیاست آمریکا برخلاف منافع این کشور است؟
بارها آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور ایران اعلام کرده که هدف ایران اجرای توافقی برد-برد است و ایران نمیخواهد دیگر طرفها بازنده باشند. اگر عقل داشتند به برجام بازمیگشتند و با مذاکره نهایتا الحاقیهای به برجام اضافه میشد یا کم میشد اما بهدنبال تنش و تهدید رفتند و امروز در سیاست خارجی هیچ دستاوردی ندارند. امروز ایران نیازهای صنعتی بسیاری دارد و آمریکا میتوانست تامینکننده این نیازها باشد و در عوض درآمد صنعت خود را بیشتر کند. از سوی دیگر پیشرفت جمهوری اسلامی در حوزه علمی قابل توجه است و این پیشرفت میتوانست در خدمت همه دنیا باشد، اما آنها نمیگذارند. حال که چارهای جز مقاومت نداریم باید تمرکز خود را روی بهبود شرایط مردم از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جمع کنیم. شکی وجود ندارد که هر چه مردم احساس آزادی بیشتری داشته باشند، احساس رضایتشان بیشتر خواهد شد. ممکن است کسانی در مملکت باشند که در محدودیت قرار دارند، اما چگونه میتوان از خدمات بیشمار آنها چشم پوشی کرد؟ بهعنوان نمونه رئیس دولت اصلاحات شخصیت برجستهای است که به گواهی تاریخ دو جنگ را از سر کشور برطرف کرده، بهدنبال منفعت شخصی نبوده و حال در محدودیت است. باید از این شخص و از این اشخاص استفاده شود.
به گزارش روز نو :نمایندگان مجلس میگویند این نهاد اختیارات کافی ندارد. دولت نیز همین گلایه را دارد. ارزیابی شما بهعنوان کسی که هم در مجلس و هم در دولت حضور داشته، از اختیارات این دوقوه چگونه است؟
برخی اعمال وجود دارد که پیش از شروع به کار یک نهاد مانند مجلس شورای اسلامی، محدودیتهایی نه در اختیارات بلکه در ورود نمایندگان به مجلس ایجاد میکند و من این امر را صحیح نمیدانم. ما در قانون اساسی اول نظارت استدلایی داشتیم که بهنظر بسیاری از افراد کافی بود و راه را برای ورود نیروهای نخبه و منتقد به مجلس شورای اسلامی و افزایش اعتبار این نهاد باز نگه میداشت. بگذریم، ممکن است نمایندگان بگویند ما مصوبههایی داشتیم که برخی مسئولان به آن توجه نمیکنند یا تایید نمیشود. این وظیفه بر عهده نمایندگان است که شأن مجلس را با اقتدارشان حفظ کنند و بر اجرای قوانین مصوب مجلس اصرار ورزند. بسیاری از نمایندگان ما این گونه نیستند، البته یکسری مشکلات قانونی و خلأها وجود دارد که باید تدبیری برای اصلاح آنها اندیشیده شود. در قانون اساسی اول، قرار بود مصوبات مجلس تنها توسط شورای نگهبان بررسی شود و این نهاد مصوبات را با قانون اساسی و شرع تطبیق دهد. امروز اما مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در ساختار قانون در نظر گرفته شده و هر مصوبهای بعد از رفت و آمد میان مجلس و شورای نگهبان، به مجمع ارسال میشود. در قانون اساسی اول این گونه نبود. اگر نظارت و بررسی بیشتر شود در مواردی از اختیارات مجلس شورای اسلامی کاسته میشود. همچنین باید گفت برخی مسائل سلیقهای است. اگر ما میخواهیم گام دوم انقلاب را که رهبری فرمودند برداریم باید مشکلات قانونی و خلأها را بشناسیم و حل کنیم. باید ببینیم مردم چه گلایههایی دارند. ما نیاز داریم نمایندگان مجلس آزاده و حقگو باشند و دست و دلشان برای احقاق حق مردم نلرزد.
پیش از آنکه مجمع تشخیص وجود داشته باشد، اختلافات بر سر مصوبات مجلس شورای اسلامی چگونه حل میشد و چه راهکاری برای اتخاذ تصمیم نهایی در نظر گرفته شده بود؟
من در مجلس اول نماینده بودم و در دوران مجلس دوم، بهعنوان وزیر آموزش و پرورش ارتباط نزدیکی با مجلس داشتم و از مناسبات آن آگاهی دارم. پیشنهاد امام در حل اختلافات این گونه بود که اگر مصوبهای در مجلس تصویب شد، شورای نگهبان آن را تایید نکرد و چند بار رفت و آمد، دوباره در مجلس در خصوص آن مصوبه رأیگیری شود و اگر دو سوم نمایندگان با آن موافق بودند، بهعنوان قانون به دستگاهها ابلاغ گردد. امام این اختیار را به مجلس داده بود. در نتیجه بهطور کلی در این باره به نمایندگان حق میدهم که بگویند مجلس اختیارات کافی ندارد.
در خصوص دولت چطور؟ آیا گلایه دولت بر اساس واقعیتهاست؟
درباره دولت نیز آنچه دورادور میبینیم و تحلیل میکنیم آن است که دولت نیز اختیار کامل ندارد. باید در این خصوص به قانون اساسی رجوع کنیم. در بعضی کشورها دولت قدرت مطلق است و همه اختیارات و مسئولیتها را بر عهده دارد، اما در ایران در قانون اساسی مساله رهبری دیده شده و رئیسجمهور نفر دوم کشور است. مشکل اصلی امروز دولت به قانون اساسی بازنمیگردد، زیرا اگر قانون اساسی عملی شود، مشکلات کاهش مییابد. مشکل امروز در مسائلی چون دولت سایه است و همه جناحها باید در این مورد به آرای مردم اعتماد کنند. زمانی که پیامبر تصمیمگیری میکرد، یاران میپرسیدند این وحی است یا نظر شخص شما. اگر نظر شخصی پیامبر بود، چون و چرا میکردند و در آخر پیامبر با توجه بهنظر جمع تصمیمگیری میکرد. یا امیرالمومنین هیچگاه اصرار نکرد به آنچه میگوید عمل شود و نظر مردم را مهم و اثرگذار میدانست. در کتاب پیکار صفین آمده است که در آن جنگ عبدا... بن مسعود نزد امام میآید و میگوید ما نمیدانیم طرف حق و باطل کدام است، در نتیجه کناری خیمه میزنیم و به هیچکدام از طرفین جنگ نمیپیوندیم تا زمانی که حق و باطل برایمان روشن شود و بعد حق را یاری میکنیم. امیرالمومنین نیز میپذیرد. حال اگر ما باشیم و کسی جناح متبوع ما را حق نداند، چه رفتاری از خودمان نشان میدهیم؟ در جنگ با معاویه و هنگام معرفی حکم نیز مجددا شاهد تکرار این تجربه بودیم. امیرالمومنین نظرش روی ابن عباس بود تا برای مذاکره برود اما مردم ابوموسی اشعری را فرستادند. در نهایت به همان دلیل ماجرای حکمیت به ضرر امیرالمومنین تمام شد. باید به سیره بزرگان دینمان بازگردیم و رفتار آنها را سرلوحه کارمان قرار دهیم تا بتوانیم، آیندهای بهتر را رقم بزنیم. یعنی باید نظر مردم و دولت مورد توجه کافی قرار گیرد.
از دولت سایه سخن گفتید. اساسا وجود چنین نهادی در کشور ما کارگشا و لازم است؟ زیرساختهای لازم برای چنین امری وجود دارد؟
وجود دولت سایه و تخریبهایی که علیه دولت صورت میگیرد به ضرر کشور است. ایده دولت سایه برگرفته از دنیای غرب است، اما چگونه ما ایدهای را بدون اینکه سازوکار اجرای آن وجود داشته باشد، تقلید میکنیم؟ در غرب برای دولت سایه که در بعضی کشورها وجود دارد، سازوکار مشخص معین شده و همین طور بیقانون و قاعده کاری انجام نشود. بهعنوان نمونه چند حزب اصلی وجود دارد، یک حزب برنده میشود و دولت تشکیل میدهد. حزبی که در رقابت شکست خورده و بهطور قانونی فعالیت میکند، یعنی بهعنوان ناظر به کار گرفته میشود. در این حزب هرکس به فراخور تخصص خود مسئولیت نقد و بررسی یک حوزه عملکرد دولت را بر عهده میگیرد. فعالیتها نیز روشن و در سایه قانون است. در کشور ما اما این گونه نیست. به جای نقد، تخریب در جریان است. آیا تخریب دولت در زمانی که مشکلات خارجی کمر مردم را شکسته، کار صحیحی است؟ من که میگویم صحیح نیست. ما که ساختار حزبی و مشخص نداریم. وقتی چنین تشکیلاتی در جامعه ما وجود ندارد، دولت سایه تبدیل به مجموعه کسانی میشود که میخواهند چوب لای چرخ دولت بگذارند. البته نقدهای زیادی به دولت وجود دارد که باید به زبان عالمانه و اخلاقی بیان شود تا شکل تخریب به خود نگیرد. برای مثال الان وزارت آموزش و پرورش مدتی است که با سرپرست اداره میشود. این وظیفه دولت است که هر چه سریعتر وزیر به مجلس معرفی کند تا این وزارتخانه بدون متولی باقی نماند. وزارتخانه بدون وزیر کار نمیتواند بکند. به موضوع دولت سایه بازگردیم. بهطور کلی اگر این موضوع با ساختار و سازوکاری که در غرب وجود دارد، عملیاتی شود مفید خواهد بود اما در کشور ما دست کم در حال حاضر چنین سازوکاری وجود ندارد. با همه ایراداتی که در دولتهای نهم و دهم بود نه صداوسیما مخالفت خود را ابراز میکرد و نه نمایندگان مجلس، اما در حال حاضر برنامههایی در تلویزیون در راستای تخریب تعبیر میشود و دولت را مقصر همه مسائل کنونی کشور، نشان میدهد. اما دولت همه اختیارات را دارد؟ حال در زمان دولت اصلاحات نیز این فشارها به رئیسجمهور وقت وارد میشد.
این روزها یکی از اصلیترین چالشهای نظام به نحوه مقابله رفتارهای آمریکا باز میگردد. راهبرد «نه جنگ و نه مذاکره» اتخاذ شده و تلاش میشود که با مقاومت این بحران پشت سر گذاشته شود. شما آینده را چگونه میبینید؟
امروز استراتژی مقاومت است و بهنظرم در حال حاضر و با دولتی که امروز در آمریکا بر سر کار است، عملا چاره دیگری نداریم، اما به گذشته که نگاه میکنم، میبینم ما فرصتهایی بسیار خوبی داشتیم که این چالش را حل و خطر تحریمها را از خود دور کنیم. شاید اگر به آن فرصتها بهتر توجه میکردیم امروز شرایط کشور این گونه نمیشد و این چنین دیپلماسی ما به بن بست نمیخورد. یک نمونه آن در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون بود، خانم آلبرایت رسما اعلام کرد که آمریکا در سقوط دولت دکتر محمد مصدق نقش داشته است. این اعتراف میتوانست موقعیت خوبی برای ایران باشد که بگوید حال که آمریکا تقصیر خود را در کودتا علیه ملت ایران پذیرفته، میتوان مذاکره کرد. میشد بررسی شود و به جهان اعلام شود که آمریکا چه ضرر بزرگی به ملت ایران زده اما تا آنجا که به خاطر دارم نه از این فرصتها نه از فرصتهای دیگر استفاده درستی نشد و در نهایت پس از سالها کشمکش در نهایت کار به این جایی رسیده که اکنون میبینیم. بهنظرم امروز دیگر کاری جز مقاومت از دست ما برنمیآید. باید به گذشته برگردیم، اشتباهات خود را بازخوانی کنیم و از آنها برای آینده درس گیریم. امروز موضع صحیح و منطقی وزیر خارجه این است که اگر آمریکا مذاکره میخواهد، به برجام که توافقی بینالمللی است بازگردد، آنگاه ایران نیز به میز مذاکره باز خواهد گشت. این حرفی منطقی و بر اساس موازین حقوق بینالملل است. البته از برخی نیروهای خودسر داخلی نباید غافل شد که با رفتارهای خودسرانه و تنشزا دست مسئولان را در پیشبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی میبندند و باعث اتحاد و اجماع دیگر کشورها علیه ایران میشوند. اینکه دولت ترامپ این فشار سنگین را علیه ملت ایران روا میدارد یک ظلم آشکار است. البته این ظلم به ما تنها نیست. آنها به ونزوئلا ظلم میکنند، به کره شمالی ظلم میکنند، به کوبا ظلم میکنند. این رفتار سلطهجویانه آمریکا وجود دارد اما برخورد ما با این کشور باید منطقی و با سیاست باشد تا بتوان منافع ملی را تامین کرد. ایالات متحده خیال میکند مانند قرن بیستم میتواند کشورها را تحت فشار قرار دهد و به استعمارگری آشکار بپردازد. دوره این کارها گذشته است. شاهد بودیم که آمریکا نهایت تلاش خود را برای سرنگونی دولت مادورو به کار بست و حتی گوایدو را بهعنوان رئیسجمهور به رسمیت شناخت، اما امروز عملا شکست خورده است و دولت ونزوئلا چون گذشته به کار خود ادامه میدهد. ترامپ چون سیاستمدار نیست و اطرافیانش نیز عدهای افراطی و جنگ طلب هستند، این تغییر را نمیفهمد. راهبرد آمریکا حتی برخلاف منافع خود آنها در منطقه است. همچنین باید تاکید کرد که وقتی میگوییم مقاومت، شرایط دیگر مانند دهه 60 نیست و رابطه مردم با مسئولان متفاوت شده و همچون دهه اول انقلاب نیست؛ شرایط اقتصادی و اجتماعی ایجاب نمیکند که مردم به ارزشهای دهه 60 بازگردند. وقتی مردم امثال خاوریها و زنجانیها و دیگران پروندههای بلاتکلیف آنها را میبینند مسلما نمیتوان روحیه دهه60 را در مردم به سادگی احیا کرد. جو اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و روانی به وجود آمده به راحتی به دهه 60 باز نمیگردد، تصمیم قاطع میخواهد.
چرا فکر میکنید سیاست آمریکا برخلاف منافع این کشور است؟
بارها آقای روحانی بهعنوان رئیسجمهور ایران اعلام کرده که هدف ایران اجرای توافقی برد-برد است و ایران نمیخواهد دیگر طرفها بازنده باشند. اگر عقل داشتند به برجام بازمیگشتند و با مذاکره نهایتا الحاقیهای به برجام اضافه میشد یا کم میشد اما بهدنبال تنش و تهدید رفتند و امروز در سیاست خارجی هیچ دستاوردی ندارند. امروز ایران نیازهای صنعتی بسیاری دارد و آمریکا میتوانست تامینکننده این نیازها باشد و در عوض درآمد صنعت خود را بیشتر کند. از سوی دیگر پیشرفت جمهوری اسلامی در حوزه علمی قابل توجه است و این پیشرفت میتوانست در خدمت همه دنیا باشد، اما آنها نمیگذارند. حال که چارهای جز مقاومت نداریم باید تمرکز خود را روی بهبود شرایط مردم از نظر سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی جمع کنیم. شکی وجود ندارد که هر چه مردم احساس آزادی بیشتری داشته باشند، احساس رضایتشان بیشتر خواهد شد. ممکن است کسانی در مملکت باشند که در محدودیت قرار دارند، اما چگونه میتوان از خدمات بیشمار آنها چشم پوشی کرد؟ بهعنوان نمونه رئیس دولت اصلاحات شخصیت برجستهای است که به گواهی تاریخ دو جنگ را از سر کشور برطرف کرده، بهدنبال منفعت شخصی نبوده و حال در محدودیت است. باید از این شخص و از این اشخاص استفاده شود.
آرمان