بررسی یک تردید جدی؛ اصلح یا اصلحِ رای آور؟!
جبهه ی پایداری یکه تاز؛ اصولگرایان تنهاتر از همیشه!؟
پس از جبهه گیری غلامعلی حدادعادل و طرح یک تئوری شدیداً
ابهام برانگیز ـ دوگانه ی اسلام گرا و غرب گرا ـ ؛ همه ی نگاهها به سمت و سوی محافل اصولگرایی معطوف شد تا مشخص شود، ماحصل این
جبهه گیری و تئوری پردازی چه خواهد بود؟!
روزنو : پس از جبهه گیری غلامعلی حدادعادل و طرح یک تئوری شدیداً
ابهام برانگیز ـ دوگانه ی اسلام گرا و غرب گرا ـ ؛ همه ی نگاهها به سمت و سوی محافل اصولگرایی معطوف شد تا مشخص شود، ماحصل این
جبهه گیری و تئوری پردازی چه خواهد بود؟!
به گزارش روز نو :اگرچه عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هرگز گمان نمیکرد با گفتن این جمله که: « نارضایتی کنونی جامعه برای جریان اسلامگرا در انتخابات پیشرو یک فرصت است. » موجی از نگرانیها و آینده نگریهای مبهم، بیرون و درون جامعه ی بزرگ اصولگرایی را دچار کنکاشی عجیب نماید، اما حکایت این تئوری پردازی بیشتر از آن که به جبهه
مقابل یعنی اصلاح طلبان مربوط باشد، محلههای زیر مجموعه ی اصولگرایی را شامل میشد.
در یک بررسی کوتاه و مختصر میتوان به درستیِ این فرضیه پی برد که جدال انتخاباتی اسفند 98 و چه بسا بهار1400 نه در دوگانه ی اصلاح طلبی ـ اصولگرایی که در دعواهای درون حزبیِ اصولگرایان ـ جبهه ی پایداری، عمیق تر و گرم و گیرا تر است!
>پاسخ معنادار جبهه پایداری به باهنر
یکی از تحلیلهای همیشگی جبهههایی که خود را در تقابل با اصولگرایی احساس میکردند، همواره این بوده است که این تفکر سیاسی نسبتاً پر جمعیت! همچنان فاقد یک لیدر تمام عیار و دارای پایگاهی قابل قبول برای تمامیزیرمجموعههای اصولگرایی است. پس شاید بیراه نباشد که بگوییم: موضعگیریهای حدادعادل و سخنرانیهای پراکنده
محمدرضاباهنر، بیشتر از آن که اردوگاه
اصلاح طلبان را متشتت کند، جمع اصولگرایانی که از این جا به بعد باید لقب « اسلام گرایان » را به آنان اعطا کرد! بیشتر پریشان میکند.
توئیتر رسمیجبهه پایداری در یکی از پستهای منتشره ی خود خطاب به مهندس باهنر مینویسد: « جناب آقای محمدرضا باهنر درحالی بیان کرده: «آیت الله مصباح معتقد است باید از اصلح حمایت شود حتی اگر رای نیاورد» که اساسا این ادعا برخلاف دیدگاه علامه مصباح یزدی است که به دفعات فرمودند: «معرفی اصلحی که امکان رایآوری آن فراهم نیست، کار لغوی است.»
این بگو ـ مگوی اصولگرایانه اما در ادامه و با کنکاشهایی دقیق تر ما را بدان جای و جایگاه خواهد رسانید که اساساً حق با مهندس باهنر است و در فحوای کلام آیتالله مصباح یزدی، نشانه ای از رای آوری و رای نیاوری دیده نمیشود!
توئیتر رسمیجبهه ی پایداری از قول آیتالله مصباح یزدی مینویسد: «باید اصلح را بشناسیم، سهمخواهی چیست؟ اگر ائتلاف برای شناخت اصلح باشد، اهلا و سهلا... تکرار تجربه دوره گذشته عاقلانه نیست؛ مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. اگر بنا شد که قولی بدهند بعد بزنند زیرش دیگر برای چه اعتماد کنیم؟»
در کنار این سخن آیتالله مصباح یزدی میتوان، نظر و گذری هم به آخرین توئیت آقاتهرانی داشت که در آن جا نیز حرفی از رای آوری ـ رای نیاوری در میان نبوده است و تنها از یک « مدل پیشنهادی»
سخن گفته اند!
مرتضی آقا تهرانی در آخرین توئیت خود صرفاً خبر از « نهایی شدن مدل پیشنهادی جریان انقلابی»
میدهد و مینویسد: « به لطف الهی پس از نشستهای متعدد مدل پیشنهادی ائتلاف جریان انقلابی، در جلسات شورای مرکزی پایداری تدوین شده که توسط سخنگوی جبهه پایداری اعلان خواهد شد. »
اندکی آن سوتر؛ سعید جلیلی هم سراغی از
«رای آوری ـ رای نیاوری» نمیگیرد زیرا حرفهای سعید جلیلی هم ـ در مضمون ـ مشابه حرفهای مصباح یزدی و مرتضی آقای تهرانی است: « در انتخابات سال ۹۴ و ۹۶ جریان انقلابی به وحدت رسید، اما چرا به نتیجه نرسید؟ برخی میگویند ببینیم مردم از چه حرفی خوش شان میآید همانها را بگوییم. نمیشود با لیست دادن بر رای مردم تاثیر گذاشت. پیروزی در انتخابات کار یک شب و یک ماه نیست. »
حرفهای صادق محصولی ـ قائم مقام ـ هم بیرون از همین چهارچوبهایی که توسط سران جبهه ی پایداری تدوین شده است؛ نمیتواند تلقی شود: « وحدت بهانهای برای کنارگذاشتن نیروهای حزباللهی نشود. برخی انتخاب اصلح را لجن مال کردهاند. انتظار دارید من با اصولگرایی که به موسوی رای داده به یک لیست واحد برسیم؟ »
> وحدت بر اساس هدف
مرتضی آقا تهرانی در اواخر تیرماه 98 گفته بود:
« جبهه پایداری برای انتخابات مجلس به مدلی برای همافزایی و وحدت رسیده است.» این مسئله هفته اول مرداد در حالی رسانه ای شده بود که ما سه هفته بعد از این خبر، مطلع میشویم که این عضو جبهه پایداری در توئیتی کوتاه و مختصر خبر از نهایی شدن مدل پیشنهادی جریان انقلابی دهد.
با در کنار هم قراردادن آرا و نظرات چهرههای شاخص جبهه پایداری میتوان به یک نتیجه کلی رسید و آن اینکه این جریان موسوم به انقلابی و مشهوری به پایداری، از هم اکنون خرج خودشان را از اصولگرایانی که تحت امر باهنر و حدادعادل هستند؛ جداکرده اند.
غلامعلی حدادعادل در بیستمین همایش انجمنهای اسلامیمستقل سراسر کشور گفته بود: «کشمکشهای سیاسی ۴۰ ساله گذشته در جامعه ایران در تقابل و مواجهه دو جریان غربگرا و اسلامگرا خلاصه میشود. جریان غربگرا در ایران پیش از همه چیز سکولار است، این جریان تمایلی به قانون کردن احکام دینی و شرعی ندارد. »
حدادعادل بلافاصله به مسئله ی انتخابات ـ به اصطلاح ـ شیفت کرده، میگوید: « اگرچه تا این لحظه تصیمیبرای ورود به انتخابات پیش رو نگرفتهام ولی جریان اسلامگرا در انتخابات پیشرو فرصتها و تهدیداتی دارد که میتواند از فرصتهای آن استفاده کند. یکی از این فرصتها، نارضایتی جامعه از عملکرد دولت است. »
حدادعادل در همین اعلام مواضع عجیب و غریبِ خود، نیم نگاهی هم به اختلافات درون گروهی دارد: « اگر در انتخابات آینده جریان انقلابی و اسلامگرا نتواند به فهرست واحد برسد هیچ امیدی به پیروزی وجود ندارد همانطور که این حقیقت تلخ را در انتخابات سال ۹۶ تجربه کردیم. »
از همین چند عبارت انتهایی میتوان فهمید که غلامعلی حدادعادل دست به یک مرزبندی کاملاً مشخص زده و از دو تفکر سیاسی « جریان انقلابی » و « اسلامگرا »ها
سخن به میان آورده است و این در حالی است که بسیاری از تحلیلگران مسائل احزاب و جریانات سیاسی جمهوری اسلامیایران، این دوقطبیِ کاملاً خیالی و من درآوردی حداد عادل را « بازی خطرناک حدادعادل با واژه اسلامگرایی » تلقی کرده اند!
یکی از گروههای نزدیک به رئیس جمهور سابق ایران ـ محمود احمدی نژاد ـ در این باره مینویسد: « این اولینبار است که حداد عادل به جای اصولگرا از اصطلاح «اسلامگرا» استفاده میکند. اسلامگرا به جریانهای سیاسیای اطلاق میشود که در کشورهایی با حکومت سکولار، خواستار برپایی «حکومت اسلامی» هستند. معلوم نیست حداد عادل «جمهوری اسلامی» را حکومت اسلامینمیداند یا خواستار گذار از جمهوریت به حکومت اسلامیاست. »؟!
برخی دیگر اما به کنایه خطاب به این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودند: « واژه سازی حداد عادل فقط متوجه «کروات» و «دراز آویز زینتی» نشده است. او در جدیدترین واژه سازی حتی برای «اصولگرایی» هم معادل سازی کرد که واکنش همقطاران خود را هم به دنبال داشت. »
> نقشه لو رفت
نقشه شورای وحدت برای انتخابات۹۸ فرمول ساده ای
دارد: «موجسواری با نارضایتی مردم! » و اما همین نقشه با فرمول ساده واکنشهایی را به دنبال داشته که نشان میدهد، فاصله گیریِ جبهه پایداری از همفکران حدادعادل و مهندس باهنر، همراهی با این طیف را مساوی و مترادف با شکست در دو انتخابات مهم پیش رو ـ مجلس و ریاست جمهوری ـ
معنا کرده اند.
برخی از همفکران و هم طیفهای غلامعلی حداد عادل معتقدند: « او به نوعی با این واژه سازی جدید نه تنها خط قرمز بین طیف راست و چپ سیاست را پررنگ تر کرده است بلکه حتی در درون طیف راست سیاست هم تفکیک بندی کرده است. به نوعی هرکه با شورای وحدت باشد را اسلام گرا و انقلابی و هرکه مقابل شورای وحدت باشد چه اصلاح طلب چه طیفی از اصولگرا را غیراسلام گرا و غیرانقلابی دانسته است. » و همین مسئله یعنی، جدایی جبهه ی پایداری از ساز و کارهایی که در راس آن حدادعادل و مهندس باهنر قرارگرفته اند.
این تمام ماجرای جبهه گیریها و واکنشها نیست. اظهارات رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی با توصیههای دلسوزانه عضو جامعه روحانیت هم همراه شد. وی خطاب به حداد عادل گفت«بدون اینکه بخواهم فرمایش آقای حدادعادل را تفسیر کنم، باید بگویم آنهایی را هم که الان کار دستشان است نمیتوانیم خدای ناکرده ضداسلام بدانیم، چرا که چالشها و ضعفها نمیتواند بهانهای برای تشکیک دینداری افراد باشد.»
در جبهه ی مقابل؛ عبدالله ناصری چهر سیاسی اصلاح طلب هم با بیان اینکه کشور ایران جامعهای اسلامیاست، تاکید دارد «اگر نگاهی به نظرسنجیها داشته باشیم متوجه خواهیم شد نسل جدید جامعه شاید نظرات متفاوتی داشته باشند، اما این بدین معنا نیست که آنها مذهبی نیستند و باوری به ارزشهای دینی ندارند. اینکه یک جریان سیاسی خود را اسلامگرا و رقیب سیاسی را غیراسلامگرا تقسیم کند، در جامعه با استقبال عمومیروبهرو نخواهد شد.»
> دوراهی پایداری و جریان اسلامگرا!
مهندس باهنر و بسیاری از چهرههای شاخص جناح اصولگرایی بر دو نکته، تاکید فراوان دارند:
ـ احمدی نژاد خود را اصولگرا نمیداند
ـ اصولگرایان، احمدی نژاد را از خود نمیدانند
که این نبودن و از خود ندانستن اما در زمان انتخابات، قطعاً روی ناخوش سکه را پدیدار خواهد ساخت.
در یک بررسی اجمالی شاید بتوان به این نتیجه رسید که اگرچه جریان اصولگرایی ـ به معنای عام ـ احمدی نژاد را از خود نمیداند اما نزدیک ترین یاران و صمیمیترین دوستان احمدی نژاد؛ نه در جناح اصولگرایی که در جبهه ی پایداری قرار دارند حال و به خودی خود میتوان فهمید که، اگر احمدی نژاد راساً برای انتخابات مجلس اقدامینکند و چهرههایی را به نمایندگی از خود معرفی نکند، قطعاً یاران و همفکران او راهی جبهه ی پایداری خواهند شد زیرا همگان اطلاع و اذعان دارند که بین حدادعادل و مهندس باهنر اگر خصومتی شکل نگرفته باشد قطعا شرایط گل و بلبلی نیز حکمفرما نیست!
> تکلیف قالیبافیها از همیشه روشن تر است!
میماند جریان تازه شکل گرفته ی نواصولگرایی حتی اگر تفکر نواصولگرایی را کهنه و برجای مانده از اواسط حضور احمدی نژاد در پاستور بدانیم! تکلیف قالیباف با اصولگرایان با همان تاکید و تمجید از « نواصولگرایی »
از همیشه روشن تر است! او خواهان عبور از جریان اصولگرایی است حال اگر جامعه به تفکرات سیاسی وی اقبالی نشان ندهد که نمیدهد! ایستگاه نهایی قالیبافیها نیز جبهه ی پایداری است نه قوم و قبیله ی
گرد آمده اطراف حدادعادل و مهندس باهنر.
نتیجه ی کلام در چند جمله میتواند خلاصه شود و آن این که؛ در دو انتخابات مهم پیش رو ـ مجلس 1398 و ریاست جمهوری 1400 ـ اصولگرایان بیش و پیش از آن که نگران تحرکات اردوگاه اصلاح طلبان
ابهام برانگیز ـ دوگانه ی اسلام گرا و غرب گرا ـ ؛ همه ی نگاهها به سمت و سوی محافل اصولگرایی معطوف شد تا مشخص شود، ماحصل این
جبهه گیری و تئوری پردازی چه خواهد بود؟!
به گزارش روز نو :اگرچه عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هرگز گمان نمیکرد با گفتن این جمله که: « نارضایتی کنونی جامعه برای جریان اسلامگرا در انتخابات پیشرو یک فرصت است. » موجی از نگرانیها و آینده نگریهای مبهم، بیرون و درون جامعه ی بزرگ اصولگرایی را دچار کنکاشی عجیب نماید، اما حکایت این تئوری پردازی بیشتر از آن که به جبهه
مقابل یعنی اصلاح طلبان مربوط باشد، محلههای زیر مجموعه ی اصولگرایی را شامل میشد.
در یک بررسی کوتاه و مختصر میتوان به درستیِ این فرضیه پی برد که جدال انتخاباتی اسفند 98 و چه بسا بهار1400 نه در دوگانه ی اصلاح طلبی ـ اصولگرایی که در دعواهای درون حزبیِ اصولگرایان ـ جبهه ی پایداری، عمیق تر و گرم و گیرا تر است!
>پاسخ معنادار جبهه پایداری به باهنر
یکی از تحلیلهای همیشگی جبهههایی که خود را در تقابل با اصولگرایی احساس میکردند، همواره این بوده است که این تفکر سیاسی نسبتاً پر جمعیت! همچنان فاقد یک لیدر تمام عیار و دارای پایگاهی قابل قبول برای تمامیزیرمجموعههای اصولگرایی است. پس شاید بیراه نباشد که بگوییم: موضعگیریهای حدادعادل و سخنرانیهای پراکنده
محمدرضاباهنر، بیشتر از آن که اردوگاه
اصلاح طلبان را متشتت کند، جمع اصولگرایانی که از این جا به بعد باید لقب « اسلام گرایان » را به آنان اعطا کرد! بیشتر پریشان میکند.
توئیتر رسمیجبهه پایداری در یکی از پستهای منتشره ی خود خطاب به مهندس باهنر مینویسد: « جناب آقای محمدرضا باهنر درحالی بیان کرده: «آیت الله مصباح معتقد است باید از اصلح حمایت شود حتی اگر رای نیاورد» که اساسا این ادعا برخلاف دیدگاه علامه مصباح یزدی است که به دفعات فرمودند: «معرفی اصلحی که امکان رایآوری آن فراهم نیست، کار لغوی است.»
این بگو ـ مگوی اصولگرایانه اما در ادامه و با کنکاشهایی دقیق تر ما را بدان جای و جایگاه خواهد رسانید که اساساً حق با مهندس باهنر است و در فحوای کلام آیتالله مصباح یزدی، نشانه ای از رای آوری و رای نیاوری دیده نمیشود!
توئیتر رسمیجبهه ی پایداری از قول آیتالله مصباح یزدی مینویسد: «باید اصلح را بشناسیم، سهمخواهی چیست؟ اگر ائتلاف برای شناخت اصلح باشد، اهلا و سهلا... تکرار تجربه دوره گذشته عاقلانه نیست؛ مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. اگر بنا شد که قولی بدهند بعد بزنند زیرش دیگر برای چه اعتماد کنیم؟»
در کنار این سخن آیتالله مصباح یزدی میتوان، نظر و گذری هم به آخرین توئیت آقاتهرانی داشت که در آن جا نیز حرفی از رای آوری ـ رای نیاوری در میان نبوده است و تنها از یک « مدل پیشنهادی»
سخن گفته اند!
مرتضی آقا تهرانی در آخرین توئیت خود صرفاً خبر از « نهایی شدن مدل پیشنهادی جریان انقلابی»
میدهد و مینویسد: « به لطف الهی پس از نشستهای متعدد مدل پیشنهادی ائتلاف جریان انقلابی، در جلسات شورای مرکزی پایداری تدوین شده که توسط سخنگوی جبهه پایداری اعلان خواهد شد. »
اندکی آن سوتر؛ سعید جلیلی هم سراغی از
«رای آوری ـ رای نیاوری» نمیگیرد زیرا حرفهای سعید جلیلی هم ـ در مضمون ـ مشابه حرفهای مصباح یزدی و مرتضی آقای تهرانی است: « در انتخابات سال ۹۴ و ۹۶ جریان انقلابی به وحدت رسید، اما چرا به نتیجه نرسید؟ برخی میگویند ببینیم مردم از چه حرفی خوش شان میآید همانها را بگوییم. نمیشود با لیست دادن بر رای مردم تاثیر گذاشت. پیروزی در انتخابات کار یک شب و یک ماه نیست. »
حرفهای صادق محصولی ـ قائم مقام ـ هم بیرون از همین چهارچوبهایی که توسط سران جبهه ی پایداری تدوین شده است؛ نمیتواند تلقی شود: « وحدت بهانهای برای کنارگذاشتن نیروهای حزباللهی نشود. برخی انتخاب اصلح را لجن مال کردهاند. انتظار دارید من با اصولگرایی که به موسوی رای داده به یک لیست واحد برسیم؟ »
> وحدت بر اساس هدف
مرتضی آقا تهرانی در اواخر تیرماه 98 گفته بود:
« جبهه پایداری برای انتخابات مجلس به مدلی برای همافزایی و وحدت رسیده است.» این مسئله هفته اول مرداد در حالی رسانه ای شده بود که ما سه هفته بعد از این خبر، مطلع میشویم که این عضو جبهه پایداری در توئیتی کوتاه و مختصر خبر از نهایی شدن مدل پیشنهادی جریان انقلابی دهد.
با در کنار هم قراردادن آرا و نظرات چهرههای شاخص جبهه پایداری میتوان به یک نتیجه کلی رسید و آن اینکه این جریان موسوم به انقلابی و مشهوری به پایداری، از هم اکنون خرج خودشان را از اصولگرایانی که تحت امر باهنر و حدادعادل هستند؛ جداکرده اند.
غلامعلی حدادعادل در بیستمین همایش انجمنهای اسلامیمستقل سراسر کشور گفته بود: «کشمکشهای سیاسی ۴۰ ساله گذشته در جامعه ایران در تقابل و مواجهه دو جریان غربگرا و اسلامگرا خلاصه میشود. جریان غربگرا در ایران پیش از همه چیز سکولار است، این جریان تمایلی به قانون کردن احکام دینی و شرعی ندارد. »
حدادعادل بلافاصله به مسئله ی انتخابات ـ به اصطلاح ـ شیفت کرده، میگوید: « اگرچه تا این لحظه تصیمیبرای ورود به انتخابات پیش رو نگرفتهام ولی جریان اسلامگرا در انتخابات پیشرو فرصتها و تهدیداتی دارد که میتواند از فرصتهای آن استفاده کند. یکی از این فرصتها، نارضایتی جامعه از عملکرد دولت است. »
حدادعادل در همین اعلام مواضع عجیب و غریبِ خود، نیم نگاهی هم به اختلافات درون گروهی دارد: « اگر در انتخابات آینده جریان انقلابی و اسلامگرا نتواند به فهرست واحد برسد هیچ امیدی به پیروزی وجود ندارد همانطور که این حقیقت تلخ را در انتخابات سال ۹۶ تجربه کردیم. »
از همین چند عبارت انتهایی میتوان فهمید که غلامعلی حدادعادل دست به یک مرزبندی کاملاً مشخص زده و از دو تفکر سیاسی « جریان انقلابی » و « اسلامگرا »ها
سخن به میان آورده است و این در حالی است که بسیاری از تحلیلگران مسائل احزاب و جریانات سیاسی جمهوری اسلامیایران، این دوقطبیِ کاملاً خیالی و من درآوردی حداد عادل را « بازی خطرناک حدادعادل با واژه اسلامگرایی » تلقی کرده اند!
یکی از گروههای نزدیک به رئیس جمهور سابق ایران ـ محمود احمدی نژاد ـ در این باره مینویسد: « این اولینبار است که حداد عادل به جای اصولگرا از اصطلاح «اسلامگرا» استفاده میکند. اسلامگرا به جریانهای سیاسیای اطلاق میشود که در کشورهایی با حکومت سکولار، خواستار برپایی «حکومت اسلامی» هستند. معلوم نیست حداد عادل «جمهوری اسلامی» را حکومت اسلامینمیداند یا خواستار گذار از جمهوریت به حکومت اسلامیاست. »؟!
برخی دیگر اما به کنایه خطاب به این عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودند: « واژه سازی حداد عادل فقط متوجه «کروات» و «دراز آویز زینتی» نشده است. او در جدیدترین واژه سازی حتی برای «اصولگرایی» هم معادل سازی کرد که واکنش همقطاران خود را هم به دنبال داشت. »
> نقشه لو رفت
نقشه شورای وحدت برای انتخابات۹۸ فرمول ساده ای
دارد: «موجسواری با نارضایتی مردم! » و اما همین نقشه با فرمول ساده واکنشهایی را به دنبال داشته که نشان میدهد، فاصله گیریِ جبهه پایداری از همفکران حدادعادل و مهندس باهنر، همراهی با این طیف را مساوی و مترادف با شکست در دو انتخابات مهم پیش رو ـ مجلس و ریاست جمهوری ـ
معنا کرده اند.
برخی از همفکران و هم طیفهای غلامعلی حداد عادل معتقدند: « او به نوعی با این واژه سازی جدید نه تنها خط قرمز بین طیف راست و چپ سیاست را پررنگ تر کرده است بلکه حتی در درون طیف راست سیاست هم تفکیک بندی کرده است. به نوعی هرکه با شورای وحدت باشد را اسلام گرا و انقلابی و هرکه مقابل شورای وحدت باشد چه اصلاح طلب چه طیفی از اصولگرا را غیراسلام گرا و غیرانقلابی دانسته است. » و همین مسئله یعنی، جدایی جبهه ی پایداری از ساز و کارهایی که در راس آن حدادعادل و مهندس باهنر قرارگرفته اند.
این تمام ماجرای جبهه گیریها و واکنشها نیست. اظهارات رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی با توصیههای دلسوزانه عضو جامعه روحانیت هم همراه شد. وی خطاب به حداد عادل گفت«بدون اینکه بخواهم فرمایش آقای حدادعادل را تفسیر کنم، باید بگویم آنهایی را هم که الان کار دستشان است نمیتوانیم خدای ناکرده ضداسلام بدانیم، چرا که چالشها و ضعفها نمیتواند بهانهای برای تشکیک دینداری افراد باشد.»
در جبهه ی مقابل؛ عبدالله ناصری چهر سیاسی اصلاح طلب هم با بیان اینکه کشور ایران جامعهای اسلامیاست، تاکید دارد «اگر نگاهی به نظرسنجیها داشته باشیم متوجه خواهیم شد نسل جدید جامعه شاید نظرات متفاوتی داشته باشند، اما این بدین معنا نیست که آنها مذهبی نیستند و باوری به ارزشهای دینی ندارند. اینکه یک جریان سیاسی خود را اسلامگرا و رقیب سیاسی را غیراسلامگرا تقسیم کند، در جامعه با استقبال عمومیروبهرو نخواهد شد.»
> دوراهی پایداری و جریان اسلامگرا!
مهندس باهنر و بسیاری از چهرههای شاخص جناح اصولگرایی بر دو نکته، تاکید فراوان دارند:
ـ احمدی نژاد خود را اصولگرا نمیداند
ـ اصولگرایان، احمدی نژاد را از خود نمیدانند
که این نبودن و از خود ندانستن اما در زمان انتخابات، قطعاً روی ناخوش سکه را پدیدار خواهد ساخت.
در یک بررسی اجمالی شاید بتوان به این نتیجه رسید که اگرچه جریان اصولگرایی ـ به معنای عام ـ احمدی نژاد را از خود نمیداند اما نزدیک ترین یاران و صمیمیترین دوستان احمدی نژاد؛ نه در جناح اصولگرایی که در جبهه ی پایداری قرار دارند حال و به خودی خود میتوان فهمید که، اگر احمدی نژاد راساً برای انتخابات مجلس اقدامینکند و چهرههایی را به نمایندگی از خود معرفی نکند، قطعاً یاران و همفکران او راهی جبهه ی پایداری خواهند شد زیرا همگان اطلاع و اذعان دارند که بین حدادعادل و مهندس باهنر اگر خصومتی شکل نگرفته باشد قطعا شرایط گل و بلبلی نیز حکمفرما نیست!
> تکلیف قالیبافیها از همیشه روشن تر است!
میماند جریان تازه شکل گرفته ی نواصولگرایی حتی اگر تفکر نواصولگرایی را کهنه و برجای مانده از اواسط حضور احمدی نژاد در پاستور بدانیم! تکلیف قالیباف با اصولگرایان با همان تاکید و تمجید از « نواصولگرایی »
از همیشه روشن تر است! او خواهان عبور از جریان اصولگرایی است حال اگر جامعه به تفکرات سیاسی وی اقبالی نشان ندهد که نمیدهد! ایستگاه نهایی قالیبافیها نیز جبهه ی پایداری است نه قوم و قبیله ی
گرد آمده اطراف حدادعادل و مهندس باهنر.
نتیجه ی کلام در چند جمله میتواند خلاصه شود و آن این که؛ در دو انتخابات مهم پیش رو ـ مجلس 1398 و ریاست جمهوری 1400 ـ اصولگرایان بیش و پیش از آن که نگران تحرکات اردوگاه اصلاح طلبان
باشند باید تمام هوش و حواس خود را معطوف به تصمیم گیریهای جبهه پایداری و یاران آیتالله مصباح یزدی نمایند خاصه آن که، بیشترین صندلیهای از کف رفته در انتخابات اسفند 1394 مربوط به جبهه ی پایداری بود نه اصولگرایان!
آفتاب یزد