حمله به منتقدان دولت حاشیهسازی است
روزنو :آن چه بعید است این که بپذیریم دولت سیزدهم میتواند یا اساساً خواهانِ آن است که مسیرِ چهارسالهی پیشِروی خود را با همین ترکیبِ کابینه و نیز استانداران ادامه دهد؛ بعیدتر اما این که بخواهیم به افکارِ عمومی بقبولانیم که دولت عملاً تغییر و ترمیمِ کابینه را برنتافته، با آن در تقابل و رویارویی است!
> دولتِ بدون منتقد، دولتِ بدون افکارِ عمومی!
کیهان ـ با هر دلیل و نیتی! ـ یک تنه مقابلِ منتقدان دولتِ سیزدهم ایستاده و به هر شیوه و با هر ادبیاتی که صلاح بداند به منتقدان آقای رئیسی میتازد مسئلهای که نه تنها بوی حمایت نمیدهد که مصداق بارزِ حاشیهسازی است چون؛ منتقدان بر این باور هستند همان گونه که شریعتمداری و کیهان حق دارند از کاه، کوه بسازند و حمایت کنند لابد منتقدان نیز حق دارند از کاه کوه بسازند و نقد کنند.
در همین زمینه دو دیدگاه و تفکر در حوزه ی نقد با رفتارهای خود به دولت سیزدهم فشارهای بیدلیلی وارد آورده اند:
ـ نخست کاسههای گرمتر از آش یعنی همانهایی که اساساً نقدِ دولت را تحریم کرده از جانبِ دولت و به نمایندگی از دولت(!) به جای پاسخ دادن، روش هجمه و منکوب را در پیش میگیرند.
ـ دو دیگر کسانی که دایره ی نقد را به «خودی» و «غیرخودی» تقسیمبندی کرده اند. این دسته همانهایی هستند که میگویند چون دولت از جناح ما است، نقدِ دولت نیز در حوزه ی خواست و ارادهی ما است(!) این دسته تفاوت چندانی با دسته ی نخست ندارند اما به این باور نرسیده یا اعتقاد ندارند که اساساً «دولتِ بدونِ نقد» دولتی است که «افکار عمومی» را با خود همراه نخواهد داشت.
هر دو دسته که شوربختانه درشت اندام و قوی پنجه و درازدامن نیز هستند طیِ هشت ماهی که از عمرِ دولتِ سیزدهم گذشته با حمله به منتقدین آقای رئیسی و سیاستهای عموماً اقتصادی دولت سیزدهم، نه تنها منتقدین را متقاعد نکرده که بیدلیل برای کابینه ی سیزدهم حاشیههای عجیب و غریبی به وجود آورده اند.
> اگر دولت با منتقدین مشکل داشت که روش میدانی را بر نمیگزید!
بسیاری از رقبا و برخی از دوستانِ حالا دیگر منتقدِ آقای رئیسی و دولت سیزدهم در صدد نهادینه کردنِ این تفکر هستند که اساساً آقای رئیسی و کابینه ی سیزدهم با نقد میانهای ندارند، منتقدین را مزاحم و هرگونه ایراد و اعتراضی را مخل میداند(!) این عده البته برای این تفکر و استدلال، هنوز دلیلی قابل فهم و سندی محکمهپسند
ارائه ندادهاند اما به این عده میتوان این گونه یادآور شد که: دولت چنانچه با نقد میانهای نداشت یا منتقدین را مخل و بر هم زننده ی آرامشِ دولت میدانست که قدم در میدان نمیگذاشت و عملاً هر تصمیم ـ اعم از مهم و معمولی ـ را پشت درِ بسته و در جلساتی اتخاذ میکرد که دایره ی بسته ی خودی ها، تنها تشکیلدهندگانِ آن جلسات باشد پس وقتی دولتی از میانه ی روشهای متعدد حکمرانی، بودنِ در میدان را ترجیح میدهد لاجرم پذیرفته که در این حضورهای بیواسطه، گاهی نیز ممکن است حاشیه بر متن غلبه پیدا کند اما بهترین و موجهترین دلیلی که میتوان برای حضورهای مستمر و بلاوقفه ی رئیسی در میانه ی ماجرا آورد این که؛ رئیسی نمیخواهد حرفها را با واسطه و بعدِ ترجمه متوجه شود بلکه او ترجیح داده و میدهد که مردم با رئیسِ جمهور بیهیچ مانعی حرف بزنند حتی اگر این حرف زدنها در دایره ی زمانی، تا رسیدنِ به نتیجه دچار وقفههایی طولانی مدت شود.
> تغییر ریلهایی که جامعه با آن موافق نیست
چنانچه از فضای حاکم بر جامعه که دیگر تعلق خاطری به ایسمهای سیاسی رایج ـ اصلاحطلب و اصولگرا ـ ندارند به سادگی عبور کنیم و فرض را بر این گذاشته که همچنان جامعه به این مرزبندیها اهمیت میدهد که در واقع اهمیتی قائل نیست(!) باید به این نکته نیز توجه داشته باشیم که؛ اصولگرا شدنِ اصلاحطلبها به دولت کمکی نمیکند کما این که اصلاحطلب شدنِ اصولگراها نیز چاره ساز اصلاحطلبان نبوده است، چرا؟ از آن جهت که تغییر ریل دهندگان در فضای سیاسی از منظر افکارِ عمومی دچار قضاوتهای نازیبایی میشوند که به صواب و ثواب نزدیک آن که، گِردِ این مسئله نیز نچرخیم.
نکته ی غامض در این فقره اما تغییر فضای حاکم بر جامعه ی رسانهای است یعنی یک روزنامه یا رسانه ی اصلاحطلب یا اصولگرا در جایگاهی که اذهان بدان عادت کرده و آن را پذیرفته اند، بسی بیشتر از آن رسانه ی اصلاحطلب یا اصولگرایی که به ناگاه در زمرهی حامیان آقای رئیسی یا منتقدین وی درآمده، میتواند مثمر ثمر باشد به تعبیری ساده تر؛ جامعه ی سیاست زده و آموزشِ سیاسی ندیدهی ایران عملاً نه حمایت اصلاحطلبان از اصولگرایان را میتواند باور کند و نه حس خوبی از نقدِ رسانههای اصولگرا از اصولگرایان در ذهن دارد کما این که در دورههای مختلف شاهد بودهایم هرگاه چنین تغییر ریلهایی صورت پذیرفته، بخش مهمی از مخاطبانِ آن رسانه به نشانه قهر و اعتراض، دیگر اخبار و مطالبِ آن رسانه را دنبال نکردهاند. جمعبندی شده ی این مطلب آن که: جامعه ی بدون نقد و جامعهی بدونِ رسانه ی مستقل یا به جامعهای خنثی بدل میشود که این روزها گوشههایی از آن به نمایش درآمده یا در وجوهی دیگر، جامعه و افکار عمومی، عریانتر از همیشه تلاش میکند با «خودتحلیلی» و «خودرسانه پنداری» نه تنها زبان به اعتراض گشاید که فضای خاکستری را به فضایی سیاه و غبارآلود تبدیل کند!
> به هزار و یک دلیل:«بهتر است ترمیم کابینه توسط دولت انجام شود!»
این روزها، از بیرون و اندرونِ مجلس و از این سو و آن سوی دیوار جلسات سیاسی ها، استیضاح به وضوح شنیده میشود که در این باره میتوان گزارههایی را بررسی کرد:
گزاره نخست: آن طور که عباس عبدی، پژوهشگر جامعه شناسی سیاسی مینویسد: « دولت رئیسی نتوانسته از یکدستی حاکمیت بهره ببرد؛ نه در اقتصاد نه در دیپلماسی نه در سیاست داخلی. » فیالواقع نیز چنین است زیرا در کشوری که بدنه ی قدرت به خودی
خود چند لایه و ناهمگون است انتظار یکدست شدگیِ قدرت، انتظار گزافی است کما این که در چندین و چند فقره نیز شاهد بودهایم بین دو روزنامه یا فعالِ سیاسیِ اصولگرا نیز اختلاف دیدگاه درباره ی برخی عملکردهای دولت به وجود آمده(!) حال این مسئله را بسط اگر بدهیم و با دیگر مهمّاتِ حکمرانی قیاس کنیم به آسانی درخواهیم یافت
که نفعی از یکدست شدگیِ قدرت به هیچ دولتی نخواهد رسید دولتِ آقای رئیسی که هم سهم خواهانِ پشتِ درمانده ی بسیاری دارد هم مخالفان و منتقدینی ستیزه جو و لجوج!
عبدی برای این ادعای خود که:« دولت رئیسی نتوانسته از یکدستی حاکمیت بهره ببرد » چنین نوشته است:« اگر چه یکدستی حکومت بیشترین اثر مثبت خود را در سیاست خارجی گذاشته، ولی حتی در این زمینه هم هنوز به نتایج ملموسی نرسیده است. انتظار میرفت که یکدستی قوا در ایران از تنشهای درون قدرت کم کند و اجازه ندهد که واقعیت مشکلات در پس پرده رقابتهای جناحی پنهان شود. مجموعه ساختار قدرت خوب میدانند که فرافکنی ظرفیت محدودی برای توجیه ضعفها دارد. ظرفیتی که تمام شده است. باید هر چه زودتر سیاست روشنی را در روابط خارجی، اقتصادی، داخلی و فرهنگی به نمایش بگذارند و آماده پذیرش هزینهها و منافع این سیاستها باشند.»
گزاره ی دوم: دولتِ رئیسی هنوز با آن روی واقعیِ مجلس و نمایندگانِ مجلسِ یازدهم رو به رو نشده یعنی، شخص آقای رئیسی و بسیاری از وزرای کابینه ی سیزدهم ـ حداقل همانهایی که یا در این مجلس بوده و جدا شدهاند یا رفقایی در بهارستان دارند ـ به خوبی میدانند مجلسِ یازدهم و ترکیبی که این مجلس را تشکیل داده، قطعِ به یقین اگر دولتی به جز دولتی که ریاست ِ آن بر عهده ی آقای سیدابراهیم رئیسی است (فارغ از اصولگرا و اصلاحطلب بودن که سخت معتقدیم از نظر مجلسِ یازدهم، حسابِ آقای رئیسی از بسیاری از اعضای کابینه نیز جدا است)، بر سر کار بود شاید از همان جلسه ی اخذ رای اعتماد روی واقعیِ خود را نشان میداد پس دولتی که هنوز با واقعیتِ مجلسِ یازدهم رو در رو نشده بهتر است خود دست به ترمیمِ کابینه بزند چون مواجه شدن با واقعیتِ مجلسِ یازدهم با آن تندرویهایی که از آنها در بسیاری موارد سراغ داریم چندان به صواب نزدیک نیز نیست چه رسد که خواسته باشند میزانِ جدیتِ آنها در برخی مسائل را اندازهگیری و راستی آزمایی کنند!
گزاره ی سوم: هدایت آقایی ـ فعال سیاسی اصلاحطلب ـ معتقد است: « موضوع طرح استیضاح و تغییراتی که از جانب نمایندهها پیشنهاد میشود و یا اینکه خود چهرههای شاخص اصولگرا مطرح میکنند، فراتر از بحث سهمخواهی است. »
این فعالِ سیاسیِ اصلاحطلب به صراحت میگوید:« مشکل کابینه سیزدهم با استیضاح ۳ وزیر حل نمیشود. »
این هم نگاهی است که اگر آراء و اندیشههای حامیانِ دولت سیزدهم را ارزیابی کنیم نیز نتیجهای نزدیک به این نظریه اما با ادبیاتی دیگر به دست خواهیم آورد!
گزاره ی چهارم: دولت میتواند به نقدها و گلایهها و پالسهایی که از مجلس و جامعه میرسد توجهی نشان ندهد و این چنین وانمود کند که: ما کار خودمان را انجام میدهیم مجلس نیز به وظایفِ خود عمل کند یعنی اگر به این جمعبندی رسیدهاند که وزیر یا وزرایی باید استیضاح شوند دست به کار شوند تا:
الف/ به جای دولت، مجلس با افکارِ عمومیِ موافق و مخالف طرف حساب شود
ب/ مجلس زیرِ ضربِ انتقادات قرار بگیرد که چرا وزرایی را تایید کردید و به آنها رای اعتماد دادید که حتی حاضر نشدید به آنها یک سال فرصت بدهید!
> برخی وزرای ضعیف هستند!
در این که برخی وزرا ضعیف هستند هیچ تردیدی وجود ندارد اما باید سهمِ رئیس کابینه و لابیها به وضوح مشخص شود یعنی باید معلومِ همگان شود این وزرای ضعیف از کدام مسیر توانستند راهی وزارتخانهها شوند؟! سهم دولت، سهم مجلس و سهم محافل قدرت در این مسیر تا چه اندازه موثر بوده است.
در این که دولت نیز اندک اندک در مسیر تغییر و ترمیم قرار گرفته نیز هیچ تردیدی وجود ندارد اما انتخابِ جایگزینها از کسانی که در ابتدای کار به کابینه راه داده شدند بسیار سختتر است یعنی به زبان آسان است که دولت را نصیحت کنیم: وزرای ضعیفِ کابینه ات را تغییر بده اما در عمل، هر وزارتخانهای که وزیرِ آن برکنار یا استیضاح شود عملاً نیمی از سال را از دست خواهد داد چون عزلها باید با نصبها جایگزین شود و نصبها با عزلها که لابد انتظار نباید داشت وزیرِ جایگزین با همان تیمی کار کند که وزیر را به تهِ دره ی برکناری و استیضاح راهنمایی کرده اند!
> سه پیشنهاد به دولت:
در کنار همه ی آن چه به رشته ی تحریر درآمد در سه بخش پیشنهاداتی به دولت سیزدهم ارائه میشود:
پیشنهادِ نخست:
اگر دولت علی رغمِ تمامی فشارها، نقدها، توصیهها و حملات به کابینهای که انتخاب کرده اعتقاد و اعتماد دارد سکوت نکند و از وزرای خود به هرطریقی که میداند حمایت کند زیرا سکوتِ دولت عملاً حاشیه را بر متن غلبه میدهد و به طور طبیعی بخشی از کاراییها صرف راضی کردنِ منتقدین و لابی با مجلس میشود! پس یا دولت با منتقدین و مخالفانِ برخی وزرا هم عقیده است یا نیست که اگر نیست سکوت و عدمِ حمایت به آسانی وزرا را از چرخه ی دولت خارج خواهد کرد.
پیشنهاد دوم:
دولت بعدِ هشت ماه شاید به آن جمعبندیهایی که لازم بوده تا تشخیص دهد تغییر و ترمیم نیاز است یا نه؟! نرسیده است اما ضربآهنگِ نقدها به سمت و سویی است که حتی از درونِ دولت نیز صداهایی مبنی بر نیاز به تغییر به گوش میرسد که این همصدایی منتقدان و بخشهای پنهانِ دولت به آسانی میتواند حتی مشروعیتِ دولت را دچار خدشه کند. پیشنهاد دوم اصلاحِ ساختار اطلاعرسانی است، ایجاد همصدایی و بستنِ منفذهایی که صدای سازِ ناکوک از آن شنیده میشود.
پیشنهادِ سوم:
دولت در هر صورت، حال یا آینده به واسطه ی برکناری، استعفا و استیضاح دچار تغییراتی خواهد شد که پیشنهاد میشود این تغییرات در سه سطح اجرایی شود:
سطح اول: وزرا و استاندارانی که حواشیِ آنها دولت را دچار خمودگی و عصبانیت کرده است!
سطح دوم: وزرا و استاندارانی که نتوانستهاند دولت را آن چنان که باید همراهی و حمایت کنند!
سطح سوم: وزرا و استاندارانی که باعث میشوند کارهای خوب دولت علیه دولت به کارگرفته شود.
سخن آخر این که؛ دولت قبل از افکار عمومی و مجلس، خود دست به کار شود تا همه باور کنند این دولت، دولت کار و رفع مشکلات است نه دولت لجبازی و نادیده انگاریِ واقعیت ها!
آن چه از همه بیشتر باید بدان توجه شود، اهمیت و شیوه ی دیدهشدن است. از آن جایی که اعتقاد داریم کارِ خوب را باید درست
انجام داد لاجرم معتقدیم برای دیده شدن نیز از مسیر درست باید وارد شد به هر قیمتی دیده شدن یا فقط دیده شدن، دردی از دردهای مردم
و آقای رئیسی رفع نخواهد کرد که آقای رئیسی برای دیده شدن لازم است که «درست» دیده شود حال آن که از ابتدای دولت تا کنون؛ هنوز کسی به شخصِ آقای رئیسی نپرداخته(!) جز این که یا رئیسی را با محکِ کابینه بررسی کردهاند یا با سنگ محکِ آن چه کیهان و حسین شریعتمداری نوشته است یا با سنگِ محک نحوه ی تعامل با رسانهها و منتقدان. بعدِ هشت ماه شاید وقتِ آن باشد که خودِ آقای رئیسی هم اندکی دیده شود این در حالی است که برخی به ظاهر حامیانِ دولت سیزدهم، با جیغ وفریاد و ایجاد موانع، اجازه ندادهاند خودِ آقای رئیسی دیده و سنجیده و تحلیل و نقد شود!