اصلاحطلبان راهي جز مبارزه سياسي ندارند
روزنو :شايد تروتسكي يكي از انقلابيون انقلاب 1917 هرگز تصور نميكرد جملهاش مبني بر «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب» سالها بعد در يك حكومت ديني توسط يكي از جريانهاي سياسي مورد بازخواني قرار بگيرد. نه گوينده جمله كه از تئوريسينهاي جريان اصلاحات بود شباهتي به تروتسكي داشت، نه فضاي جمهوري اسلامي در آن روزگار كمترين تشبيهي به دوران پسالنيني. با اين حال جمله «اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات» به اندازه شعار تروتسكي ماندگار شد. حالا در نخستين سال از دولت سيدابراهيم رييسي- در شرايطي كه اصلاحطلبان از نهادهاي قدرت كوچ كردهاند- سوال اصلي اين است كه براي بازگشت به نهادهاي قدرت اصلاحطلبان چگونه بايد دوباره اصلاحات را زنده كنند؟ دو ديدگاه در جريان اصلاحطلبي در رابطه با اين موضوع وجود دارد. ديدگاه اول ميگويد نبايد ميدان را خالي كرد، بهرغم فشارهاي نهادهاي نظارتي، ردصلاحيتهاي شوراي نگهبان و مسائلي از اين دست، بايد كانديدا معرفي كرد و ردصلاحيت شد و باز هم در ميدان حضور داشت. كارگزاران سازندگي ايران اصليترين شمايل اين ديدگاه است. منتقدان كارگزاران اما آنها را متهم به عافيتطلبي ميكنند. آنها ميگويند كارگزاران سازندگي اصلاحات را فداي حضور در حاكميت كردهاند. اخيرا مهندس بهزاد نبوي، رييس جبهه اصلاحات ايران، در گفتوگو با اعتمادآنلاين درباره راهبردهاي آينده اين جريان براي تداوم حيات در كشور و در عرصه سياسي صحبت كرد. من سيما پروانهگوهر هستم و مهمان اين قسمت از برنامه پاراگراف اعتمادآنلاين آقاي حسين مرعشي، دبيركل حزب كارگزاران سازندگي ايران است.
بسماللهالرحمنالرحيم. آقاي مرعشي به برنامه پاراگراف اعتمادآنلاين خيلي خوش آمديد. طاعات و عباداتتان قبول باشد و همچنين سال نو را با مقداري تاخير تبريك عرض ميكنم.
خيلي ممنونم. تا آخر فروردين ميشود سال نو را تبريك گفت.
زنده باشيد. مزاحمتان شديم تا در مورد راهبردهايي كه اصلاحطلبان در شرايط فعلي پيشرو دارند، صحبت كنيم. چند ماه از دولت آقاي رييسي گذشته است و اصلاحطلبان همچنان از انتخاباتي كه در خرداد 1400 پشت سر گذاشتيم، گلايههايي دارند و معتقدند به هر حال شرايط رقابت برايشان مهيا نبوده است. در طرف مقابل منتقدانشان ميگويند از فرصتي كه در اختيارشان بود، چون بازه زماني دولت آقاي روحاني را به فرصتي براي اصلاحطلبان تعبير ميكنند، به درستي استفاده نشده است. به صورت كلي در مباحث تئوري مطرح ميشود كه اصلاحطلبان سه راهبرد را پيشرو دارند. اول اينكه تا هشت سال آينده سكوت كنند، چراكه احتمالا دولت آقاي رييسي به روال دولتهاي قبل دو دورهاي خواهد بود و به كار حزبي بپردازند. راهبرد دوم ميگويد كه بايد حضور فعال داشت و كانديدا معرفي كرد بهرغم اينكه اطمينان دارند كانديداها ردصلاحيت ميشوند و راهبرد سوم ميگويد كه بايد به سمت جامعه رفت و اصلاحات جامعهمحور را پيگيري كرد و از طريق همين راه بتوانند بدنه اجتماعيشان را دوباره متقاعد كنند كه پاي صندوق راي بيايند. شما به عنوان يك چهره قديمي در اين جريان و البته دبيركل حزب كارگزاران تصور ميكنيد در سالهاي پيشرو بايد چه كار كرد؟
قبل از پاسخ به اين سوال بايد بگويم دو مشكل وجود دارد كه اصلاحطلبان با آنها مواجه هستند. مشكل اول محدوديتهايي هستند كه نهادهاي حاكميتي ايجاد ميكنند كه به نظر ميرسد يك جريان تندرويي در نهادهاي نظارتي و حاكميتي علاقهمند است كه براي هميشه پرونده اصلاحطلبان در ايران بسته شود و جالب است كه اين خواسته آنهاست و [در محافل روشنفكري و سياسي و حتي محافل مردمي هم به آن شعاري استناد ميكنند كه در دانشگاه تهران در جريان ناآراميهاي سال 1396 داده شد و گفتند (اصلاحطلب، اصولگرا/ ديگه تمامه ماجرا) .] اصولگراها كه ماجرايشان تمام نشد و همچنان هستند و مجلس را كامل گرفتند و دولت را هم گرفتند و در واقع اگر كسي به اين شعار استناد كند علاقهمند به حذف اصلاحطلبان است و اين عين همراهي با بخشي از تندروهاي حاكميت است و اين مشكل مهمي براي ماست و بايد براي آن راهحلي پيدا كرد، اينكه چه راهحلي ميشود پيدا كرد ايدههايي وجود دارد كه در حال بحث و تبادل نظر درباره آنها هستيم ولي هنوز به جمعبندي جامعي نرسيدهايم و قدر مسلم قبول داريم كه اين ايجاد محدوديتها توسط نيروهاي راديكال درون نهادهاي حاكميتي و مصوبات شوراي نگهبان خروجي آنهاست و در واقع بررسيهاي صلاحيتي شوراي نگهبان خروجي اراده نيروهاي راديكال است. همه قبول داريم كه اين مشكل، مشكل مهمي است ولي چه راهحلي وجود دارد؟ فعلا راهحلي براي اين مشكل پيدا نكردهايم و در حال گفتوگو هستيم. مشكل دوم مشكلي است كه در واقع مردم نسبت به سياست احساس خستگي و نااميدي دارند البته نه همه مردم، چراكه بخشي از مردم با جمهوري اسلامي كارشان اعتقادي است؛ يعني اينكه امام را قبول داشتند و الان هم رهبري را قبول دارند و سپاه را مظهر عزت ايران ميدانند و حضور در سوريه و لبنان را ميپسندند و از سياستهاي منطقهاي ايران رضايت دارند. بهرغم اينكه اين بخش از جامعه از سوءمديريتهاي داخلي و مشكلات گراني و تورم و بيكاري و... رنج ميبرند، در عين حال به اين دليل كه به كليتي به نام جمهوري اسلامي اعتقاد دارند همانطور كه اخيرا كليپي از سردار سليماني منتشر شد كه ايشان گفتند مدافعان حرم مقصود مدافعان حرم حضرت رقيه و حضرت زينب نيستند، حرم جمهوري اسلامي است. اين بخش از جامعه و آن 16 ميليون رايي كه قبلا در سبد اصولگرايان بود و الان در سبد نيروهاي انقلابي است، رايي است كه متعلق به كليتي است به نام جمهوري اسلامي و براي كساني است كه جمهوري اسلامي را حرم ميدانند و صحنه را ترك نميكنند و در هر شرايطي...
البته اصلاحطلبان هيچوقت سهمي از اين سبد ندارند...
اصلاحطلبان قبلا داشتند و اين همان سبدي است كه به وسيله آن مجلس سوم در زمان امام شكل ميگيرد و همان سبدي است كه در مجلس پنجم از آن بهره برديم و همان سبدي است كه بخش مهمي از آن در خرداد 1376 متعلق به ما بود. يادمان نرفته است كه بالاخره اين شعار قديمي كه «درود بر سه ياور خميني، هاشمي و دو سيد حسيني» اين راي براي آن بود. آن وقت البته اين سبد خيلي بزرگ بود و بيش از 60 درصد جامعه را ميتوانست همراه داشته باشد و حداقل 60 درصد را در كف [مشاركت] داشتيم. بله، به تدريج شرايط سياسي تغيير كرده و در اين 16 ميليون فعلي راي ما كم است اما نه اينكه رايي نداريم. بخش دوم هواداران ما تلقي ميشدند و ما فكر ميكنيم در مقابل 16 ميليوني كه الان در سبد نيروهاي انقلابي جديد است ما چيزي حدود 25 ميليون راي را ميتوانستيم از جامعه داشته باشيم و اين بخش دوم مردم رنجيدهاند و بخش زيادي هم ناشي از فشارهاي اقتصادي است، بالاخره در كشوري كه چهار سال متوالي مردم تورم بالاي 40 درصدي را تحمل ميكنند... و اين خيلي ساده نيست. گاهي دوستان به سال 1374 و دوران آقاي هاشمي اشاره ميكنند كه تورم 49 درصدي داشتيم. ولي اين فقط براي يكسال بوده و سال قبل 20 درصد بوده و سال بعد از آن هم 21 درصد شده و اين 49 درصد هم ناشي از تغيير نرخ ارز بوده است، ولي اكنون جامعه چهار سال متوالي تورم بالاي 40 درصدي را تحمل ميكند در حالي كه دستمزدها متوسط 15 درصد رشد كرده است. نكته دوم اين است كه بالاخره همان راديكالهايي كه در نهادهاي حاكميتي هستند، توانستند اين موضوع را به مردم القا كنند كه شما هر قدر راي بدهيد يا ندهيد تفاوتي نميكند و ما محكم سر جاي خودمان هستيم و عده زيادي از اين 25 ميليون راي ما ميگويند كه شما باشيد يا نباشيد فرقي نميكند و اينها هر كاري دلشان بخواهد انجام ميدهند. يعني نااميدي از نتيجه انتخابات و صندوق راي به مسالهاي جدي تبديل شد.
شما خودتان چقدر اين تئوري را قبول داريد؟
من ميخواهم بگويم سياست ميدان مبارزه است و در مبارزه هم پايمردي لازم است. اين ساده فرض كردن مبارزات سياسي و تفنني تلقي كردن آن و فانتزي نگاه كردن و انتظار داشتن اينكه با يك يا دو انتخابات كه آمديم و راي داديم همه چيز درست خواهد شد كارهايي غيرحرفهاي است كه در ايران باب شده و انتظارات غيرحرفهاي است و سياست يك ميدان مبارزه مستمر و دايمي است كه خستگي ندارد. ما در ايران از 120 سال پيش كه مشروطيت شروع شده است، افت و خيزهايي داشتهايم ولي شرايط امروز از هر بعدي كه نگاه كنيم خيلي بهتر از آغاز مشروطيت است؛ از منظر بستر زماني با همه اين حركات رفت و برگشتي و زمين خوردنها و بلند شدنها بالاخره جامعه رشد كرده است و جامعه امروز را حتي نميتوان با جامعه 1357 كه انقلاب رخ داد، مقايسه كرد و نميتوان با جامعه 1331 يا 1332 كه مردم مصدق را نخستوزير كردند، مقايسه كرد.
اين رشد [ناشي] از [مرور] زمان نبوده است؟
اين در خلأ اتفاق نميافتد. رشد يك جامعه، رشد فرهنگي و رشد اجتماعي و شكلگيري نهادهاي اجتماعي و نهادهايي كه بتوانند از حقوق مردم دفاع كنند، پايبندي و احترام به قانون و احترام به كرامت انسانها و... اينها در بستر زمان شكل ميگيرد. يكي از اتفاقاتي كه در ايران درست نيفتاده [اين است كه] ما نتوانستهايم مخاطبمان را درست روشن كنيم كه همه محدوديتها را همگي قبول داريم ولي راهي جز ادامه مبارزه سياسي نيست. راهي جز اين نيست كه ما با واقعبيني مبارزه كنيم و گامبهگام جلو برويم. مثلا اگر برگرديم به سالهاي اخير، خيلي ساده است؛ مثلا ما وقتي مبارزات انتخاباتي مجلس پنجم را شكل داديم و كارگزاران شكل گرفت و ليست داد و قرار شد كه ما با روحانيت مبارز تهران و گروههاي همسو با اينها رقابت كنيم، خيلي از دوستان در همان زمان، خيلي از شخصيتها و نهادهاي برجسته سياسي جريان خط امام يا چپ، آن زمان با حضور در انتخابات مخالف بودند ولي مجلس پنجم كه شكل گرفت خيلي بهتر از مجلس چهارم شد و مجلس پنجم خيلي خوب و معتدل بود. ما در آنجا يك اقليت 120 نفره ولي تاثيرگذاري بوديم. در واقع مجلس پنجم بستر خرداد 1376 را رقم زد؛ يعني پيشروي چپها در مجلس پنجم زمينه را براي حضور آقاي خاتمي در انتخابات 1376 فراهم كرد. سال 1376 هم نه از نظر اينكه آقاي خاتمي برنده شد مهم بود؛ از اين جهت مهم بود كه رقابت شكل گرفت. آقاي ناطق براي ما خيلي محترم است، چراكه در يك انتخابات رقابتي شركت و نتيجه را واگذار كرده و به رقيب هم تبريك گفته است و از اين جهت خوب بود. 30 ميليون نفر شركت كردند، اقليت [و] اكثريت شكل گرفت و با احترام توانستيم يك تمرين دموكراسي داشته باشيم. در ادامه هم همينطور اين جريان وجود داشته است. انتخابات مجلس ششم هم دوستان ما دوسوم مجلس را به دست آوردند و دولت را هم در اختيار داشتند و انتخابات مجلس هفتم به نقطه برگشت تبديل شد و نقطه عطفي شد كه بالاخره جرياني كه دو قوه مجريه و مقننه را در اختيار داشته نتوانسته است براي ادامه رقابت انتخاباتي حاكميت را قانع كند.
من سوالم از مخاطبان اين است كه ما در سال 1392 وقتي كه آقاي هاشمي را ردصلاحيت كردند چه كار ميتوانستيم بكنيم؟ چه عقبنشينياي كرديم و چه عقبنشينياي نبايد ميكرديم كه كرديم؟ خب، آقاي هاشمي را ردصلاحيت كردند...
اگر ما كمي سست ميآمديم دانشگاهها هم زنانه و مردانه ميشد. آنچه اتفاق افتاده و امروز جامعه مدني ايران زنده است، اينها ساده اتفاق نيفتاده است. يادمان باشد كه نظام ما از دل انقلاب اسلامي بيرون آمده است و [براي] تلطيف كردن و عرفي كردن آن در همين حدي هم كه امروز رخ داده خيلي زحمتها كشيده شده و اينها كارهاي سادهاي نبوده كه اتفاق افتاده است
يك جريان تندرويي در نهادهاي نظارتي و حاكميتي علاقهمند است كه براي هميشه پرونده اصلاحطلبان در ايران بسته شود
در مقابل 16 ميليوني كه الان در سبد نيروهاي انقلابي جديد است ما چيزي حدود 25 ميليون راي را ميتوانستيم از جامعه داشته باشيم و اين بخش دوم مردم رنجيدهاند و بخش زيادي هم ناشي از فشارهاي اقتصادي است
اكنون جامعه چهار سال متوالي تورم بالاي 40 درصدي را تحمل ميكند در حالي كه دستمزدها متوسط 15 درصد رشد كرده است
در 92 اتفاقي كه افتاد تحت عنوان ردصلاحيت مرحوم آقاي هاشميرفسنجاني، اين حادثه خيلي خيلي سنگين بود