نوزاد؛ 50 ميليون تومان
روزنو :«چند ماه پيش بالاخره خبري كه منتظرش بودم را شنيدم؛ پزشك زناني كه سالهاست بيمار او هستم با من تماس گرفت و گفت همانطوري كه گفته بودي يك جنين برايت پيدا كردهام. مادرش نميتواند بچه را نگه دارد، از طرفي نميخواهد او را سقط كند. ميخواهد فرزندش را به يك خانواده مطمئن واگذار كند. از شوق نميدانستم چه بگويم.» اينها گفتههاي ياسمين، زني ۳۵ ساله است كه به دليل مشكلات ژنتيكي نميتواند بچهدار شود. شوق مادر شدن او را به سمت حضانت كشانده و قصد دارد فرزند يا فرزنداني را به سرپرستي بگيرد و براي رسيدن به اين هدف دست به هركاري ميزند. او و خانوادهاش چندباري تجربه خريدن جنين را از سر گذراندهاند و هر بار به دليلي كار به سرانجام نرسيد. ياسمين در گفتوگو با «اعتماد»، از سالهايي ميگويد كه براي رسيدن به فرزند، از سر گذرانده است. او و همسرش راههاي زيادي را براي مادر و پدر شدن امتحان كردهاند. حالا زني كه نميتواند فرزندش را نگه دارد، شايد ناجي زندگي ياسمين و رامين باشد. او در ادامه ميگويد: «وقتي پزشكم گفت اين خانم دنبال اين است كه حضانت دخترش را به يك خانواده واگذار كند، دوباره اميد در من زنده شد. ظاهرا اين خانم با كسي در عقد موقت بوده و فرزند ايجاد شده از نظر شرعي حلال است و به همين دليل نميخواست بچه دوماههاش را بكشد. پزشكم ميگفت شرايط من را با او در ميان گذاشته، او خواست تا خودش شخصا با من تماس بگيرد كه پزشكم شمارهاي از من به او نداد. در حد 40 تا 50 ميليون تومان به علاوه مخارج بارداري و زايمان را ميخواهد. دكترم پيشنهاد داد اگر بچه سالم باشد شباهت زيادي به ما خواهد داشت، چون چشمان مادر بچه همانند چشمان من سبز است و شباهتي ظاهري بين ما وجود دارد.»
اينبار انگار قضيه جديتر و درستتر از دفعات پيش است؛ ياسمين، همسرش و خانوادهاش همگي مجدانه در پي جنين مذكور هستند و براي مادر بيولوژيكي او چيزي كم نميگذارند؛ سعي ميكنند همه جوره نيازهاي مادي او را تامين كنند تا بتوانند بچه را بعد از به دنيا آمدن تحويل بگيرند. سوي ديگر اين ماجرا زني ايستاده با جنيني در شكم. او از سر فقر، استيصال يا هر علت ديگري تصميم به واگذاري فرزندش گرفته. از آنجايي كه مبلغي در اين ميان گرفته ميشود، ميتوان گفت قصد فروش جنينش را دارد. بسياري از اين زنان تا لحظه به دنيا آمدن فرزندشان، بر تصميم خود ميمانند و وقتي بچه را در آغوش ميگيرند، نظرشان تغيير ميكند؛ همان اتفاقي كه يكبار براي ياسمين و خانوادهاش هم افتاد و از داشتن فرزند به دنيا آمده محروم شدند. مادر بچه، وقتي او را در آغوش گرفته بود، ديگر نتوانسته بود از فرزندش دل بكند.
ياسمين و خانوادهاش، تنها كساني نيستند كه براي داشتن فرزند، نه تنها بار مالي زيادي را متحمل ميشوند كه بار عاطفي دوچنداني را هم به دوش ميكشند. هربار كه بچهاي پيدا ميشود اميدشان به زندگي چندصد برابر ميشود و وقتي به در بسته ميخورند انگار ديگر چيزي براي از دست دادن ندارند. اين اتفاق شايد بدترين قسمت ماجرا باشد. آنها هنوز هم مطمئن نيستند اين جنين، همان فرزندي است كه روزي آنها را مادر و پدر ميكند.
راهي سخت و شيرين
خانواده ياسمين آنقدر تمكن مالي دارند كه دوست دارند به جاي يك فرزند، حضانت چند فرزند را بر عهده بگيرند و به ازاي تمام سالهايي كه از دست دادند، مادري و پدري بكنند. اما اين راه سختيهاي زيادي دارد و تصميمات سختتر كه بايد والدين جديد به آن آگاه باشند و با آگاهي از آن قدم به اين راه سخت و شيرين بگذارند.
«فرزندفروشي» يا «جنينفروشي» باتوجه به شرايط اقتصادي وارد فاز جديدي شده است و باعث شده تا برخي زنان به جاي آنكه هزينهاي براي سقط جنين بپردازند به دنبال مشتري براي آن بگردند و با اين تفكر كه ميتوانند از اين راه پولي به دست بياورند، فرزند خود را بفروشند تا شايد بتوانند زندگي خود را متحول كنند.
در اين موضوع بايد مسائل ديگري را نيز مدنظر قرار داد، مسائلي كه اين مسير را پر چالش و سخت ميكند. خسته شدن خانواده جديد از فرزندخواندگي و تصميم به برگرداندن بچه، بازگشت خانواده اصلي بچه براي بازپسگيري حضانت يا باجگيري از خانواده جديد، طلب پول بيشتر از والدين جديد، از جمله مسائلي است كه خانوادههاي فرزندپذير بايد به آن توجه كنند. البته در اين ميان خانوادههايي هستند كه با كمك مشاور در سن مشخصي به فرزند خود واقعيت را ميگويند و اين بار را تا آخر عمر به دوش نميكشند. ديگر والدين و خانواده تا سالهاي سال اضطراب مشخص شدن واقعيت را ندارند. از سويي خود كودك با علم به اينكه كيست و از كجا آمده والدين جديد را ميپذيرد. اما برخي خانوادهها هم هستند كه علاقهاي به رو كردن واقعيت براي فرزندخوانده خود ندارند. مشكلات عمده فرزندخواندگي براي اين خانوادهها پيش ميآيد و آنها از اين نظر شكنندهتر به نظر ميآيند. اگر يكي از اين اتفاقات رخ بدهد بايد آينده بچه را نابودشده بدانيم. اكثر خانوادههايي كه حضانت فرزندي را بر عهده ميگيرند براي پنهان ماندن رازشان و اينكه در آينده فرزندشان از موضوع بويي نبرد، ناخودآگاه منزوي ميشوند و تلاش ميكنند با افرادي رفت و آمد كنند كه توسط آنها رازشان برملا نشود. ولي حالا ما با خانوادهاي مواجه هستيم كه با برنامهريزي و يك حاملگي ساختگي نميخواهند چيزي را فاش كنند و همانطوركه رامين، پدر احتمالي بچه به ما ميگويد: «به نوعي برنامهريزي كردهايم كه جز خانواده همسرم، فرد ديگري از اين موضوع با خبر نشود حتي پدر و مادر خودم. ما همقسم شدهايم كه هيچ ردي از اين موضوع باقي نماند.»
به هر قيمتي مادر ميشوم
ياسمين كه با اشتياق از فرزندداري و برنامهريزي براي خانواده جديدش حرف ميزند در مورد حاشيههايي كه سالها براي گرفتن حضانت «بچه» برايشان به وجود آمده است، ميگويد: «بعد از اينكه ازدواج كرديم، در سفري كه همراه خانواده به كيش رفته بوديم، از خريد بازميگشتيم كه متوجه صداي گريه بلند يك نوزاد در ماشيني شديم كه كنار خيابان و در گرما رها شده بود. كمي مكث كرديم تا ببينيم آيا پدر يا مادر نوزاد پيدا ميشوند يا خير ولي خبري نشد. ناچار شدم براي آرام كردن نوزاد او را در آغوش بگيرم. پس از آن بود كه گرماي تن نوزاد تمام بدنم را فرا گرفت و حس كردم كه در دنيا هيچ لذتي بالاتر از مادر شدن و در آغوش گرفتن فرزند نيست. وقتي از آن سفر به خانه بازگشتم تا به امروز كه با شما صحبت ميكنم همه دغدغه زندگي من مادر شدن است ولي متاسفانه بهدليل بيماري ژنتيكي نميتوانم مادر شوم. ولي براي پر كردن اين خلأ راههاي ديگري هم هست حتما كه نبايد بچه را خودت به دنيا بياوري. از قديم گفتهاند مادر بچه كسي است كه او را بزرگ كرده باشد. به نظرم خانوادهام توانايي حضانت نوزاد بدسرپرست يا بيسرپرست را دارد و ميتوانيم در آينده زندگي خوبي را برايش بسازيم. ابتدا با خودم فكر ميكردم كه شايد نتوانم با فرزندي كه خودم به دنيا نياوردهام زندگي كنم و به او محبت كنم، ولي باور كنيد هربار كه زن حامله يا نوزادي را در كالسكه ميبينم، چشمانم پر از اشك ميشود و هيجانزده ميشوم. ولي تجربه اين سالها به من ثابت كرده كه نبايد عجله كنم. چندي پيش يكي از مشاوران بهزيستي براي اينكه مرا دلداري بدهد تا به آينده اميدوار شوم، گفت: عزيز من نگران نباش، بچهاي كه متعلق به آغوش توست، راه خودش را به سوي تو پيدا ميكند و تنور زندگيت را گرم ميكند. باور كنيد اين بار اولي نيست كه چنين پيامهايي به من ميرسد، بارها چنين چيزهايي را شنيدهام.» او ادامه ميدهد: «از سوي ديگر پدرم هم اعلام كرده كه هر هزينهاي كه باشد، ميپردازد و در واقع خودش را حامي دوم «بچه» معرفي كرده است. با وجود اين نزديك به شش سال است كه به دنبال جنين هستيم ولي هر بار با مشكلي در مورد پيدا كردن مادر بچه روبهرو ميشويم. يك بار عدم شباهت مادر و پدر فرزند به خانواده ما باعث منصرف شدنمان ميشود، يكبار اعتياد مادر، يك بار به تفاهم نرسيدن روي قيمت و ... در اين بين بايد به اين موضوع اشاره كنم كه چشمان من و همسرم رنگي است و اولويت ما هم طبيعتا بچهاي با چشمان رنگي است. چند سال پيش يك بچه دوماهه به ما معرفي شد كه از نظر ظاهري شباهت زيادي به ما داشت. آن روز قرار شد برويم بچه را ببينيم. همه خانواده ذوقزده بودند پسر زيبا، تپل و شيريني بود ولي بعد از اينكه متخصص اطفال آزمايشات ژنتيكي روي بچه انجام داد متوجه شديم بچه داراي معلوليت ذهني است. بعد از آن روز افسردهِ شديد شدم چون فشار زيادي به من وارد شد. پيش از آزمايشات وقتي تصور در آغوش كشيدنش را ميكردم گويي بيوزن بيوزن ميشدم. وقتي اين خبر را شنيدم از درون شكستم. بعد از آن خانواده تصميم گرفت قيد اين موضوع را بزند ولي مجدد نظرمان تغيير كرد و قرار بر اين شد كه به دنبال جنين باشيم.»
ياسمين در ادامه اين روايت ميگويد: «از همان ابتدا كه فهميديم، نميتوانيم بچهدار شويم پس از همفكري با خانواده، همسرم به بهزيستي رفت تا براي پذيرش نوزاد ثبتنام كند ولي به دليل اينكه مدرك ديپلم نداشت او را قبول نكردند. طي اين چند سال خانوادهها و بچههاي متفاوتي به ما معرفي شد حتي يك بار براي ديدن بچه تا ايلام هم رفتيم ولي استخاره خوبي نيامد. معرفي بچهها از روشهاي مختلفي صورت ميگيرد مثلا پزشك، انجمنهاي محلي، انجياوهايي كه در اين زمينه فعاليت ميكنند، اهالي محل و... در مورد جديدترين موردي كه به ما معرفي شده و چند هفتهاي است كه پيگير او هستيم از طرف پزشك معالجم بود. يك روز پزشكم تماس گرفت كه يكي از بيمارانش كه باردار است، ميخواهد فرزندش را واگذار كند و اتفاقا اين خانم چشمان رنگي هم دارد. بارها چنين معرفيهايي شده بود ولي هربار مشكلي پيش ميآيد. گاهي خانم معرفيشده اصلا باردار نبود و تنها قصد كلاهبرداري داشت و يك بار هم ما مبلغي را به مادر بچه پرداخت كرديم ولي پس از اينكه زايمان كرد، گفت نميتواند فرزندش را از خودش جدا كند و پيشنهاد داد كه به عنوان همسر دوم با شوهرم ازدواج كند كه طبيعتا چنين چيزي مورد قبول ما نبود.»
از مسير قانوني به دنبال جنين هستيم
رامين پدر احتمالي بچهاي كه در راه است در مورد چگونگي اين معامله و اينكه چه تجربههايي در اين راه كسب كرده است به «اعتماد» ميگويد: «آنطور كه شما فكر ميكنيد قيمت مشخصي براي «خريد جنين» در اين تبادل وجود ندارد و هركس قيمتي را پيشنهاد ميدهد. از 10، 20 ميليون تا 100 و حتي 500 ميليون تومان به ما پيشنهاد شده است البته بايد اين را هم بگويم كه بسياري از خانوادهها براي اينكه نميتوانند مخارج فرزندشان را پرداخت كنند حاضرند تنها به اميد زندگي دختر يا پسرشان در يك زندگي مرفه، مسووليت را به خانواده ديگري واگذار كنند. اين خانوادهها كه ما براي بازديد به خانهشان ميرفتيم وضعيت خيلي بدي داشتند. گاهي هم پيش آمده كه تنها بايد مخارج زايمان و هزينههاي دوران بارداري را پرداخت كنيم كه در برخي مواقع من و پدر همسرم با ديدن وضعيت زندگي سخت و فقيرانه اين خانوادهها كمك مالي به آنها كردهايم و البته بعضي كمكها همچنان هم ادامه دارد. در مورد اين سوال شما بايد بگويم كه اكثر كساني كه بهنوعي ميخواهند فرزند خود را بفروشند قصد سوءاستفاده از ما را دارند. چندي پيش يك وكيل به ما گفته بود كه بچهاي برايمان پيدا كرده است و ميتواند به راحتي براي بچه شناسنامه جديد هم بگيرد. او حدود 500 ميليون تومان از ما درخواست كرده بود. يكي از دوستان كه در جريان اين موضوع قرار گرفت سعي در منصرف كردن ما داشت. او به ما پيشنهاد داد كه در اين مورد با مشاوران بهزيستي مشورتي داشته باشيم. ما هم اين پيشنهاد را قبول كرديم. مشاوران بهزيستي ما را متقاعد كردند كه از راه قانوني كه آنها پيش پاي ما ميگذارند به دنبال حضانت فرزند باشيم.»
او در مورد اينكه مشاوران بهزيستي به آنها چه مواردي را گوشزد كردهاند، ادامه ميدهد: «يكي از مشكلاتي كه براي ما وجود داشت، اين بود كه پس از قبول مسووليت بچه، والدين او سراغ ما و بچه نيايند و فضايي كه ما برايش ساختهايم را خراب كنند. گويا يكي از چالشهاي فرزندخواندگي همين مورد است كه مشاوران بهزيستي مواردي را به ما گوشزد كردند. پس از اين جلسات مشاوره نگاه ما به فرزندخواندگي تغيير كرد. آنها به ما گفتند كه مادر بچه نبايد بداند كه مسووليت فرزندش با چه خانوادهاي خواهد بود زيرا پس از چند سال حتما سراغ خانواده خواهد آمد كه يا پول بيشتري درخواست كند يا بخواهد فرزندش را پس بگيرد و اگر فرزند به هر ترتيبي براي پيدا كردن پدر و مادر اصلي خود نزد بهزيستي برود بهكلي موضوع را انكار ميكنند. به همين دليل ما با روش جديد سراغ سوژه مورد نظر رفتيم.» رامين با مروري بر گفتههاي مادر اصلي بچه ادامه ميدهد: «اين خانم مدعي است كه پيش از اين، عقد موقت مردي بوده است كه پس از اتمام دوران صيغه، خبري از او نشد و نميخواهد فرزندش را نابود كند. به اين ترتيب باتوجه به شباهت تقريبا نزديك ظاهري مادر بچه با ما، با او وارد مذاكره شديم. در ادامه بحثهايي كه با او داشتيم متوجه شديم كه براي بار دوم است كه اين كار را ميخواهد انجام دهد و به نظر ما و طبق گفتهها و درخواستهايش مشخص است كه با برنامهريزي قبلي خواستههايش را مطرح ميكند. او از ابتدايي كه اين بحث به وجود آمد ليست لوازمي كه نياز دارد را به ما داد و همينطور مبالغي را بابت ويتامين، غذا، لباس زير، تشك و لوازم خواب دريافت كرد كه همه اين مبالغ را پدر همسرم برعهده گرفته است و دايما مادر بچه را زير نظر دارد و به او سر ميزند. بعد از اينكه در اين مورد با مشاوران بهزيستي مشورت كرديم به ما گفتند براي اينكه مادر بچه نداند پدر و مادر جديد بچه كيست بايد با چند واسطه نوزاد را تحويل بگيريم تا در آينده براي خانواده و مخصوصا خود بچه مشكلي پيش نيايد. من احساس ميكنم كه اين خانم متوجه شگرد ما شده است و به همين دليل حرفهايش را تغيير ميدهد.»
رامين همچنين درباره هزينهاي كه براي خريد جنين شده، گفت: «من از روز اول به همسرم گفتم كه هيچ اعتمادي به اين خانم ندارم. طبق مذاكراتي كه با اين خانم داشتيم قرار شد 40 ميليون تومان بابت دادن بچه سالم به او بپردازيم ولي اين شرط را با او گذاشتيم، هنگامي اين پول را به او پرداخت ميكنيم كه شناسنامه بچه صادر شده باشد. البته همانطوركه گفتم كمكهاي مالي به او ادامه دارد زيرا همسرم بر اين باور است كه دوران جنيني يكي از مهمترين دوران زندگي يك انسان است و به همين دليل هرچه ميخواهد بايد به او بدهيم. حتي ما به او پيشنهاد داديم كه ميتواند دوران حاملهگياش را زير نظر ما باشد ولي او گفت به دليل اينكه برادران و پدرش افكار سنتي دارند، نميتواند از خانهاي كه در آن زندگي ميكند بيرون بيايد مگر براي زايمان، پدرزنم هم با اين پيشنهاد كه زير نظر ما باشد و خانواده او را ببيند مخالف بود. البته بهنظر ما اين هم يكي از شگردهاي او در اين ماجراست. هرچه كه باشد ما اكنون با مشاوران بهزيستي دايما در تماس هستيم و هيچ كار غيرقانوني هم انجام نميدهيم و باتوجه به تجربيات گذشته ميدانيم كه چه بايد بكنيم ولي باز هم همهچيز را نميتوان صد درصد دانست. مهمترين موضوع براي ما اين است كه بتوانيم شناسنامهاي براي بچه بگيريم و اينكه در آينده خبري از پدر و مادر اصلي بچه نشود. در واقع عمده نگراني ما همين است كه فرداي بچه با اين بازيها خراب نشود توجه داشته باشيد كه كوچكترين خبر در مورد اينكه اين فرزندِ خانواده ما نيست، ميتواند كل زندگي او را نابود بكند.»