امنیتیسازی ایران؟
بررسی کلیدواژهای که محمدجواد ظریف در سخنرانیهای اخیر خود بر آن تاکید بیشتری میکند
در طول هفتههای گذشته هشدارها در مورد تلاش برای امنیتیسازی پرونده ایران در جامعه جهانی بار دیگر افزایش پیدا کردهاست. تحلیلگران و دیپلماتهای پیشین ایرانی و در راس آنها محمدجواد ظریف هشدار میدهند که بعد از نزدیک به یک دهه، بار دیگر قدرتهای جهانی تلاش میکنند تا پرونده ایران را بهعنوان یک تهدید جدی برای امنیت بینالملل جلوه دهند و از این طریق کشورهای دیگر را به پیوستن به کارزاری برای مقابله با قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران ترغیب کنند. دیپلماتهای پیشین کشورمان هشدار میدهند که همزمان با پروژه امنیتیسازی پرونده ایران، ادراک غلط در میان سیاستگذاران جمهوری اسلامی ایران باعث میشود که تهران، عملاً خود را در بازی امنیتیسازی قرار دهد.
امنیتیسازی (Securitization) یک نظریه نسبتاً جدید در دانش روابط بینالملل محسوب میشود. قائلان به این نظریه معتقدند که کشورهای رقیب میتوانند با استفاده از ابزارهای زبانی رقبای خود را بهعنوان یک تهدید امنیتی وانمود کنند. بنمایه نظریه امنیتیسازی این است که امنیت بیش از آنکه یک مفهوم عینی باشد یک مفهوم ذهنی است و به همین دلیل دولتهای رقیب و متخاصم میتوانند با استفاده از ابزارهای زبانی و تبلیغاتی برای وانمود کردن رقیب خود بهعنوان یک تهدید برای امنیت استفاده کنند. به همین دلیل هم هست که یک کشور، هر اندازه به حقانیت و مفید بودن اقدامات خود برای امنیت جهانی معتقد باشد، وقتی در بازی امنیتیسازی قرار میگیرد باید از تمام ابزارهای خود برای مقابله با تبلیغات رقبا برای امنیتیسازی خود استفاده کند. به این ترتیب اقدامات و ترتیبات ضدامنیتیسازی (Counter-Securitization) باید به عنوان یک رشته مطالعاتی برای سیاستگذاران کشورها در نظر گرفتهشود تا در شرایط لازم برای جلوگیری از امنیتیشدن پرونده کشورشان اقدام کنند.
محمدجواد ظریف، وزیر خارجه پیشین کشورمان در سخنرانی اخیر خود در خانه اندیشمندان علوم انسانی ضمن هشدار نسبت به اینکه اسرائیل و ایالات متحده آمریکا بار دیگر تلاش خود را برای امنیتیسازی پرونده ایران آغاز کردهاند، در مورد ادراک غلط از بازی امنیتیسازی در ایران میگوید: «متاسفم که وقتی اسرائیل اعلام میکند ایران در آستانه سلاح هستهای است، خوشحال میشویم. میخواهد تصویری از ما درست کند، ما هم سرمان را میکنیم داخل قاب و میگوییم از ما عکس بگیر.» سیدعباس عراقچی، معاون پیشین وزیر امورخارجه و دبیر شورای راهبردی روابط خارجی نیز در سخنرانی اخیر خود در نشست نقد کتاب «سیاست خارجی قدرتهای بزرگ» گفت: «برخی اوقات پروژه امنیتیسازی علیه یک کشور اجرا میشود بعد بهگونهای ادراک نخبگان مسئولان و مردم دستکاری میشود که خود شما در تله امنیتیسازی میافتید؛ خودتان کاری میکنید که در جهت اهداف امنیتیسازان باشد.»
امنیتیسازی چیست؟
نظریه امنیتیسازی یکی از نتایج مطالعات گروهی از اندیشمندان روابط بینالملل در دانمارک است که مجموعه نظریاتشان در قالب مکتب کپنهاگ مشهور شدهاست. سرآغاز این مکتب را سال ۱۹۸۳ انتشار کتاب بری بوزان، استاد وقت دانشگاه کپنهاگ با عنوان «دولتها و ترس: مسئله امنیت ملی در روابط بینالملل» میدانند. بری بوزان، اوله ویویر و جاپ دو ویلد، سه متفکر اصلی و بنیانگذار این مکتب محسوب میشوند. اوله ویویر، سال ۱۹۹۷ با انتشار کتاب مشترکی با عنوان «امنیت: چارچوب تازهای برای تحلیل» واژه امنیتیسازی را به نام خود سکه زد. بر اساس تعریف ویویر، «امنیتیسازی فرآیندی است که طی آن بازیگران حکومتی مسائل ساده سیاسی را به مسائل امنیتی تبدیل میکنند و بالطبع اجازه میدهند که به نام امنیت برای مقابله با آن ابزارهای فوقالعاده به کار گرفتهشود.»
سیدعباس عراقچی، معاون پیشین وزیر امور خارجه میگوید: «شما روایتی که از یک کشور دیگر بهعنوان تهدید امنیتی ارائه میدهید، هنر بزرگ دیپلماسی است.» به گزارش جماران، سیدعباس عراقچی در نشست نقد کتاب «سیاست خارجی قدرتهای بزرگ» گفت: «اینکه شما کشوری را که رقیب شما و تهدیدی برای شما است بهعنوان تهدید برای جامعه بینالملل جا بیندازید و بدنامش کنید و از آن مشروعیتزدایی کنید تا به حرکات خود مشروعیت بدهید.» وی تاکید کرد: «اینکه یک دیپلماسی در عرصه جهانی موفق میشود فقط به این دلیل نیست که دیپلماتهای زبردستی این دیپلماسی را هدایت کردند بلکه بهخاطر مجموعهای از تحرکات است که پشت صحنه انجام شده و منجر به ارائه یک تصویر از یک کشور میشود. در این هنر شما همه رفتار خود را مشروع و رفتار طرف مقابل را نامشروع جلوه میدهید. قدرتی که در روایتسازی موفق باشد در دیپلماسی و رسیدن به اهدافش موفقتر است.»
سابقه امنیتیسازی پرونده ایران
امنیتیسازی در قرن بیستویکم بهعنوان یک ابزار کارآمد از سوی قدرتهای بزرگ جهانی مورد استفاده قرار گرفتهاست. محمدجواد ظریف، در این مورد توضیح میدهد: «امروز در سیاست بینالملل جنگ کارآمدی خود را از دست داده است و آمریکا از سال ۲۰۰۴ به این موضوع پی برد و بازی امنیتیسازی را راه انداخت.» بسیاری از اقدامهای امنیتی و نظامی آمریکا در دهههای گذشته در چارچوب بازی امنیتیسازی قرار میگیرد. تا پیش از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، امنیتیسازی بهعنوان ابزاری برای ایجاد اجماع و ترغیب شرکا به مشارکت در اقدامهای نظامی علیه کشورهایی محسوب میشد که یک قدرت جهانی آن را تهدیدی برای امنیت بینالملل وانمود میکرد. مهمترین نمونه این روش، امنیتیسازی پرونده عراق به عنوان پیشزمینه ایجاد اجماع جهانی علیه این کشور و حمله نظامی سال ۲۰۰۳ به عراق بهعنوان «یک اقدام فوقالعاده به نام امنیت جهانی» بود. بعد از آغاز جنگ عراق به سرعت مشخص شد که تمامی تبلیغات و سخنرانیهای مقامهای آمریکا برای وانمود کردن عراق بهعنوان یک تهدید برای امنیت جهانی، مبنای عینی و مابهازای بیرونی نداشتهاست و بسیاری از بهانههایی که برای حمله به عراق استفاده شد، بر مبانی کذب و غیرواقعی بنا شدهبود.
درست همزمان با حمله به عراق، پرونده هستهای ایران هم بهعنوان یک مسئله جهانی مطرح شد. محمدجواد ظریف میگوید: «بحث هستهای را بازی امنیتیسازی میدانم؛ ادراک غلط ما بود که باعث شد در این چاله بیفتیم.» دولت آمریکا در یک فرآیند چندساله توانست چند مسئله قابل حل در پرونده هستهای ایران را به یک بحران برای ایران تبدیل کند و ایران را در جامعه جهانی بهعنوان یک تهدید علیه صلح و امنیتی جهانی وانمود کند. کار به جایی رسید که با استمرار بحران هستهای ایران، بدون اینکه ایران اقدامی تهدیدآمیز علیه کشوری دیگر انجام دهد، پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد برود و ۶ قطعنامه پشت سر هم در بالاترین سطح، یعنی تحت فصل هفتم منشور ملل متحد، علیه ایران با اکثریت قاطع کشورهای عضو دائم و غیردائم شورای امنیت تصویب شود.
حال تحلیلگران هشدار میدهند که آمریکا با همکاری اسرائیل بار دیگر درصدد امنیتیسازی پرونده ایران است. تبلیغات آمریکا و اسرائیل، بهانههای مختلفی را برای تبدیل کردن ایران بهعنوان یک تهدید امنیتی برای جهان مطرح میکنند. ادعای همکاری ایران با روسیه در تجاوز نظامی روسیه علیه اوکراین، ایران را بهعنوان یکی از مقصران جنگ اوکراین وانمود کرده و باعث شدهاست کشورهای اروپایی که بیشترین نگرانی را نسبت به حمله روسیه به اوکراین دارند، تهران را نیز یک تهدید مستقیم علیه امنیت خود تلقی کنند. همزمان با پرونده اوکراین، انجماد در مذاکرات هستهای ایران، آمریکا و ۱+۴ برای احیای برجام و استمرار انباشت اورانیوم غنیشده با غنای بالا در ایران، فرصت را برای دولتهای متخاصم فراهم کردهاست تا اینگونه وانمود کنند که ایران بیش از هر زمان دیگری به «هدف ادعایی تولید سلاح هستهای» نزدیک شدهاست و در حال تبدیل شدن به یک تهدید برای صلح و امنیت بینالمللی است.
تلاشهای ضدامنیتیسازی
درحالیکه آمریکا و متحدانش با تصویب ۶ قطعنامه تحت فصل هفتم منشور ملل متحد در شورای امنیت عملاً در وانمود کردن ایران بهعنوان یک تهدید برای صلح و امنیت بینالمللی توفیق پیدا کردهبودند، بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم در سال ۱۳۹۲ اقدامات ضدامنیتیسازی ایران آغاز شد. این تلاشها به سرعت نتیجه داد و ایران توانست با رسیدن به توافق هستهای برجام در سال ۱۳۹۴ شش قطعنامه پیشین را بلااثر کند و پرونده ایران را در شورای امنیت از حالت تهدید برای صلح و امنیت جهانی خارج کند. محمدجواد ظریف، معمار ایرانی برجام میگوید: «هدف اصلی برجام شکست آن فضای امنیتیشده و اجماع امنیتی علیه ایران بود.» سه سال بعد از انعقاد برجام، با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، بار دیگر تلاشها برای امنیتیسازی پرونده ایران آغاز شد. هر چند آمریکا با خروج از برجام و از سرگیری اجرای تحریمهای یکجانبه علیه کشورهایی که با ایران تجارت کنند (تحریمهای ثانویه) موفق شد شرایط سختی برای اقتصاد ایران ایجاد کند، اما آمادگی تهران برای اقدامات ضدامنیتیسازی باعث شد تلاشهای واشنگتن برای امنیتیسازی مجدد پرونده ایران، از جمله استفاده از مکانیزم ماشه برای بازگرداندن قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت، ناکام بماند.
با این حال به نظر میرسد که با روی کار آمدن دولت جو بایدن در آمریکا و ناکام ماندن تلاشها برای احیای برجام، بار دیگر با دخالت مستقیم اسرائیل، تلاشها برای امنیتیسازی مجدد پرونده ایران در جامعه جهانی آغاز شدهاست و این بار در دستگاه دیپلماسی نهتنها آمادگی کافی برای اقدامات ضدامنیتیسازی وجود ندارد، بلکه به گفته ظریف، به دلیل ادراک غلط از تلاشهای رقیب، بهجای مقابله با روشهای امنیتیسازی، سیاستگذاران ایرانی «سرشان را در قاب میکنند و میگویند از ما عکس بگیر.»
در میان نیروهای سیاسی، تصمیمگیرندگان و تصمیمسازان سیاست خارجی کشور دو نگاه به نظام بینالملل وجود دارد؛ نگاه نخست این است که ما میتوانیم در دنیا حضور مؤثر داشتهباشیم و این حضور مؤثر صرفا از طریق گفتوگو، دیپلماسی و قدرت نرم تسهیل شود و با دنیا از طریق مذاکره، همکاری سیاسی و اقتصادی ارتباط داشت و ایران را در مسیر توسعه و رفاه قرار داد. این نگاه در دورههایی، مانند دوره ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی یا دوره حسن روحانی، آزمایش شد و اتفاقاً خیلی هم مؤثر بود. این رویکرد هزینه بسیار کمی هم دارد، با گفتوگو، مذاکره، دیپلماسی، مشارکت سیاسی مردم و مشروعیت بالای دولت، هزینه چندانی برای همکاری با جهان ضروری نبود. نتیجه مشارکت درصد بالایی از شهروندان ایران در انتخابات دوم خرداد، افزایش مشروعیت حکمرانان ایران بود، بالطبع این حکمرانان در نظام جهانی هم بهتر توانستند مذاکره کنند و نتیجه بیشتری از مذاکراتشان گرفتند؛ در همان دوران بود که با عربستان سعودی پیمان امنیتی بسته شد. آمریکاییها اعلام کردند که محدودیتها بر صادرات برخی کالاهای ایرانی را برطرف میکنند.
نگاه دیگری وجود دارد که نگاه صرفاً مبتنی بر میدان است. مبتنی بر این نگاه اگر قدرت کافی در کشور وجود نداشتهباشد، کشور مجبور است در مقابل خواستههای دیگر کشورها تسلیم شود و در موضع ضعف قرار میگیرد. در برابر، اگر ایران قدرتمند باشد، در منطقه و جهان دیگر دولتها مجبورند خواستههای خود را براساس خواست و اراده ایران تنظیم کنند. تجربه نشان دادهاست که نتیجه تکیه صرف بر این نگاه باعث میشود ایران تحت فصل هفتم منشور ملل متحد قطعنامههای شورای امنیت قرار بگیرد. در دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد ما شش قطعنامه تحریمی گرفتیم؛ قطعنامههایی که بسیار سنگین بود و بسیاری از مشکلات کنونی ما از آنجا نشأت میگیرد. این رویکرد باعث شد که پرونده ایران در جامعه جهانی امنیتی شود و ایران دچار مشکلات بسیار جدی شود که رفاه و امنیت ملی ما را تحت تاثیر قرار دهد.
من معتقدم که تکیه صرف به هر یک از این دو رویکرد خطاست، من معتقدم که ایران باید قطعاً از قدرت نرم، دیپلماسی و مذاکره استفاده کند و همزمان با همکاری با دنیا، فعالیتهای دفاعی خود را هم جدی بگیرد. ایران نمیتواند اعلام کند که میخواهد تمام فعالیتهای نظامی یا برنامه موشکی خودش را تعطیل کند تا به دیگران اطمینان بدهد که خطری برای دیگران نیست. ایران باید خیلی صریح و شفاف با دنیا صحبت کند که کشور در مسیر دفاعی و امنیتی خود کاملاً فعال است، ولی این فعالیتها مثبت و مفید و برای حفظ صلح مثبت در دنیا است؛ یعنی تمام تلاش و توانمندی دفاعی خودمان را در اختیار میگیریم تا در جایی که ضرورت داشتهباشد و سازمان ملل متحد برای ثبات و امنیت بینالمللی حکم کند، حضور مثبت داشتهباشیم. نباید حرکات میدانی، دفاعی و نظامی کشور بهگونهای باشد که از دید سایر کشورها حرکات ایذایی یا حرکات بیثباتکننده به نظر برسد؛ چنین مسئلهای باعث امنیتیسازی پرونده ایران میشود.
ایران نباید در مورد عبور و مرور کشتیها در آبهای بینالمللی، مسائلی مانند بحران سوریه یا یمن، یا حتی قضیه تجاوز نظامی روسیه به اوکراین، تصوری ایجاد شود که ایران عامل بیثباتکننده است. چنین چیزهایی به نفع ایران نیست و ایران باید دقت کند وقتی توان دفاعی و نظامی خود را افزایش میدهد، این توانمندیها چگونه به جهانیان نشان دادهشود. موضوع نمایش و ارائه این توانمندیها نهفقط برای ایران، بلکه برای همه کشورهای جهان، حتی آمریکا، روسیه و چین هم مهم است. ایران باید بتواند نشان دهد که توانمندیهای دفاعی و نظامیاش با هدف تضمین حاکمیت ملی عمل میکند نه در جهت ایجاد بیثباتی در یک منطقه یا ایجاد رعب برای بلوکی از کشورها.
اسرائیل، متجاوزترین دولت دنیا محسوب میشود و از زمان تاسیس، دائم در حال جنگ با کشورهای همسایه خود بود و سرزمینهای آنها را اشغال کرده و بخشهایی از سرزمینهای دیگر کشورها را همچنان تحت اشغال خود دارد. اسرائیلیها به ارتش خودشان نمیگویند ارتش یا بر وزارت جنگ نام وزارت جنگ ندادهاند، بلکه نام ارتش را نیروی دفاعی اسرائیل یا IDF (Israel Defence Force) گذاشتهاند. تاکنون دیده نشدهاست که اسرائیلیها بگویند موشکی را میسازند یا سلاحی را تولید میکنند که هدف آن محو کردن ایران از نقشه کره زمین باشد. اسرائیل که متجاوزترین دولت دنیاست، میداند چه کاری بکند که در دنیا برای خودش مقبولیت ایجاد کند. اینگونه وانمود میکند که در مقابل ایران هر اقدامی انجام میدهد با این هدف است که از امنیت خودش دفاع کند.
اینکه برخی تصور میکنند هر بار کشوری یا بلوکی از کشورها نسبت به ایران جفایی کرد باید به آنها پشت کرد و سوی دیگری را نگاه کرد، تصور غلطی است. همین الآن مگر روسیه و چین تمامیت ارضی ما را زیر سوال نبردهاند؟ هیچیک از این دو کشور هم به صورت رسمی موضع خود را اصلاح نکردهاند. آیا قرار است به آنها پشت کنیم؟ نه روسیه و چین، آمریکا، فرانسه و بریتانیا و هر کشور دیگری هم، نه شیفتگی در روابط خارجی صحیح است و نه نفرت. همگرایی، ائتلاف و اتحاد امکانپذیر است، مبانی علمی برای این رویکردها وجود دارد، ولی شیفتگی مبتنی بر توهمی است که یک کشور دوست شماست، اما آن کشور از روبهرو با شما دست میدهد و از پشت به شما خنجر میزند.
موضوع امنیتیسازی سیاست کلی ایالات متحده آمریکا و اسرائیل بود تا برنامه هستهای ایران را غیرصلحآمیز نشان بدهند و روی این تبلیغات مانور بدهند. البته به تدریج موضوعهای دیگری هم به تلاش برای امنیتیسازی پرونده ایران به برنامه هستهای اضافه شد و موضوعهایی مانند ادعاهای بیثباتسازی خاورمیانه، حمایت از تروریسم، نقض حقوق بشر و خیلی چیزهای دیگر به این پرونده اضافه شد. به تدریج کار به جایی رسیدهاست که هر فعالیت ایران از دیدگاه امنیتی تبلیغ و تحلیل میشود. تلاش برای امنیتیسازی پرونده ایران، گاهی باعث محاسبههای اشتباه از سوی دولتمردان آمریکایی شد. مثلا در دوره دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا این تصور ایجاد شدهبود که با اعمال فشار حداکثری میتوانند ایران را به تسلیم شدن وادار کنند.
تلاش برای امنیتیسازی پرونده ایران فقط منحصر به دوران دونالد ترامپ نمیشد. در دوره ریاستجمهوری باراک اوباما و جورج بوشِ پسر هم در پیش گرفتهشدهبود. در هر دورهای موضوعهای متفاوتی بهانه تلاش برای امنیتیسازی پرونده ایران قرار میگرفت، اما هدف نهایی در همه دورهها این بود که چهره ایران در جامعه جهانی مخدوش شود و ایران بهعنوان یک عامل بیثباتکننده و تهدیدی برای امنیت بینالمللی تلقی شود. اوج موفقیت این سیاست زمانی بود که شش قطعنامه متوالی در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران صادر شد و ایران بهعنوان تهدید برای صلح و امنیت جهانی معرفی شد.
اما تلاش برای امنیتیسازی یک روی دیگر هم دارد و آن در داخل ایران میگذرد. سیاست خارجی ایران اسیر کلیشههاست و ذهنیتی نادرست در تهران نسبت به روابط بینالملل وجود دارد. برداشت ایران این است که قواعد حاکم بر نظام بینالملل ساخته و پرداخته نظام سلطه است و فقط از طریق به چالش کشیدن نظام سلطه است که ایران میتواند به اهداف و خواستههای خود برسد. سیاست جمهوری اسلامی ایران با سیاست قدرتهای بزرگی مانند چین و هند متفاوت است که سیاست تعامل در عین رقابت را در پیش گرفتهاند. در تهران اما این ذهنیت وجود دارد که ماهیت جمهوری اسلامی ایران در ضدیت با آمریکا است و آمریکا بهعنوان سردمدار نظام حاکم بینالملل به دنبال ریشهکن کردن نظام جمهوری اسلامی است. من این نگاه را قبول ندارم و به آن نقد دارم و معتقدم که جمهوری اسلامی ایران هرچند میتواند سیاست خارجی مستقلی را دنبال کند، اما در این سیاست خارجی لازم نیست که ایران با آمریکا درگیر باشد. ایران میتواند در مقابل زورگویی آمریکا مقاومت کند، اما الزاماً به این معنا نیست که با آمریکا درگیر شود؛ همانطور که چین یا هند بهرغم اینکه سیاستهای مستقل دارند، با آمریکا درگیر نشدهاند. ویتنام سالها با آمریکا جنگیدهاست، اما امروز سیاست مستقل خودش را دنبال میکند و نهتنها با آمریکا درگیر نیست، بلکه روابط دوستانهای با دولت ایالات متحده دارد.
نگاه ما نسبت به نظام جهانی این است که روابط حاکم بر نظام بینالملل یا سیاه است یا سفید، یا در موضع خیر است یا در موضع شر و اصلاً حالت میانهای برای مناسبات قائل نیستیم. این موضوع باعث میشود که تعامل ما با سازمانهای بینالمللی، نهادهای چندجانبه و کشورهای مختلف دچار مشکل شود و باعث میشود که به اهداف مورد نظر سیاست خارجی خودمان نرسیم. نتیجه این نوع نگاه در سیاست خارجی این است که اکنون اقتصاد کشور در ترازی نیست که شایسته جمهوری اسلامی ایران یا شایسته مردم ایران باشد. البته مشکلات سیاست خارجی فقط یکی از دلایل، اما عامل مؤثر مشکلات اقتصادی کشور محسوب میشود.
تصوری در کشور شکل گرفتهاست که با برخی تحولات اخیر در نظام بینالمللی، ایالات متحده آمریکا و متحدان غربیاش، دیگر مانند گذشته توان اجماعسازی علیه ایران در جامعه بینالمللی ندارند. نخست باید تاکید کرد که استفاده از «اجماع جهانی» در مورد پرونده ایران، اشتباه است، چیزی که ما در پرونده ایران شاهد بودیم، «اجماع قدرتهای مسلط در نظام بینالملل» بود. اینکه روسیه و چین از قدرتهای دیگر بهویژه آمریکا فاصله گرفتهاند و در موضوعهای مختلف دچار مشکل شدهاند، به این معنی نیست که بخش بزرگی از قدرتهای جهانی هنوز با آمریکا همساز نباشند. حتی بین دو قدرت شرقی هم، چین به مراتب کمتر از روسیه وارد منازعه با آمریکا میشود و همزمان با رقابتش با آمریکا با واشنگتن تعامل میکند و بهدنبال براندازی سلطه قدرت آمریکا در نظام بینالمللی نیست. چینیها ۲۰۰۰ میلیارد دلار در آمریکا سرمایهگذاری کردهاند و فقط در سال ۲۰۲۲ حجم روابط بازرگانی چین و آمریکا به رقم بیسابقه ۶۹۰ میلیارد دلار در یک سال رسیدهاست. اینکه قدرتهای شرقی مسیرشان را از آمریکا جدا کردهاند، به این معنا نیست که ما قدرت داریم تا از تعارضهای بین چین و روسیه با ایالات متحده و متحدانش به نفع خودمان بهرهبرداری کنیم. این تعارضها، خیلی شدیدتر در دوران اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت و ما نتوانستیم بهرهبرداری درستی کنیم، چه برسد به الآن که بههیچوجه تعارضها به شدت دوران جنگ سرد نیست. در دوران جنگ سرد آمریکا به دنبال نابودی شوروی و شوروی به دنبال نابودی آمریکا بود. ولی الآن روسیه به هیچ وجه دنبال نابودی آمریکا نیست. ما در این بازی باید جایگاه خودمان را درست تعریف کنیم و تعارضی که بین چین و روسیه با آمریکا وجود دارد، درست تعریف کنیم و درک صحیحی از تعارض موجود داشتهباشیم. نباید تصور کنیم این تعارض انقدر بزرگ شده که دست ما در نظام بینالمللی باز است تا هر کاری خواستیم انجام دهیم.
قدرت بازیگری ما نسبت به سالهای 2010-2090 افزایش پیدا کردهاست، ولی این نباید کارت اعتباری نامحدودی برای ما تلقی شود که هرگونه بازی خواستیم میتوانیم با این کارت انجام دهیم و با استفاده از این تعارضها به هر اقدامی میتوانیم متوسل شویم. همیشه باید این احتمال را در نظر بگیریم که همین روسیه با آمریکا سازش کند و با یکدیگر همکاری کنند و منافع چین هم اقتضا کند که در برخی پروژهها با آمریکا همکاری داشتهباشد.