مثلهشده در غربت
در سالهای اخیر ژانر جنایی واقعی در میان بسیاری از مردم محبوب شده است، اما این خبر چندان نگرانکننده نیست زیرا مردم با خواندن یا شنیدن داستانهای واقعی جنایی به سمت خود جنایت کشیده نمیشوند.پ
شاید مردم فقط به این دلیل مجذوب جنبههای خاصی از جنایت واقعی هستند، چون اخبار اغلب تمام جنبههای رفتار مجرمانه در زندگی روزمره را پوشش نمیدهد، یا بهقول امیرحسین جلالی، روانپزشک، بخش مهمی از علاقهی مردم به جنایت و خشونت بهخاطر ترس ما از مرگ است. «همه ما از مرگ میترسیم و به شیوههای مختلف آن را سرکوب میکنیم یا با آن کنار میآییم یا با آن میجنگیم. یکی از شیوههای مبارزه کردن با آن، بازیهای کامپیوتری خشن، پیگیری اخبار جنایت و همذاتپنداری با افرادی است که میتوانند خشونت کنند. این شیوهای برای کنار آمدن با ترس از مرگ است. ما از طریق رویارویی با مرگ میتوانیم مرگ را بهصورت مقطعی در کنترل خود درآوریم.»
وقتی یک پادکستر ایرانی که چندین سال پادکست جرائم واقعی را روایت میکرد خودش دست به قتلی فجیع از نوعی میزند که در خیلی از داستانهای جناییاش تعریف کرده، باعث میشود زنگ خطری به صدا دربیاید که شاید گوشدادن به داستانهای جنایی، آن وجه تاریک وجود آدمی را بیرون میآورد.
مهدی پورباقی، پادکستر ایرانی که پادکست «آخرین شاهد» را داشت، پنج سال پیش این پادکست را راه انداخت و پلهپله بالا رفت و به یکی از محبوبترین پادکستهای جنایی تبدیل شد. اما او بعد از حدود سهسال فعالیت مستمر و انتشار پادکست، یکباره دست از کار کشید و بعد از مدتی طولانی بهروز نشدن، در پستی موقت اعلام کرد که مهاجرت کرده است. او فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف بود و برای ادامهی تحصیل در مقطع دکترا در رشتهی بیوانفورماتیک به دانشگاه مموریال کانادا رفت. در این دوران وقفهای که در انتشار پادکست او پیش آمده بود، در پستی موقت اعلام کرد که به زودی پادکست جدیدی را منتشر خواهد کرد. اما بعد از حدود یکسال دیگر این پادکست بهروز نشد و درنهایت جدیدترین خبری که از این پادکستر ایرانی منتشر شد بسیار تکاندهنده بود؛ قتلی از نوع فجیع، واقعی مثل داستانهای پادکستاش.
قتل و بعد خودکشی
مهدی پورباقی یکی از دانشجویان نخبهی ایرانی بود که از دو سال قبل برای تحصیل به کانادا مهاجرت کرد و همسرش باران عابد که یک دهه با او ازدواج کرده بود چندماه پیش پایش به کانادا رسید اما هنوز مهر ویزایش خشک نشده، بدن مثلهشدهاش توسط پلیس محلی نیوفاندلند در چمدانی پیدا شد. جیمز کادیگان، رئیس پلیس، در روز جمعه اعلام کرد که این پرونده بهعنوان یک قتل قلمداد شده است. او اظهار داشت، متوفی یک زن مثلهشدهی ۳۳ ساله ایرانی است که داخل چمدانی در منطقهی خیابان واتر و نزدیک خیابان اسپرینگدیل پیدا شده است. دفتر رئیس پزشک قانونی معتقد است که او چند روز قبل به قتل رسیده است.
پلیس محلی دربارهی این جنایت که در استان نیوفاندلند و لابرادور در شرق کانادا اتفاق افتاده، گفته است که در حال تحقیق درباره این پرونده است، پروندهای که پلیس گفته در آن یک قتل و یک مرگ مشکوک اتفاق افتاده است.
براساس تصاویر منتشرشده، تصویر مهدی پورباقی ۳۴ ساله درحالیکه تیشرتی قرمز پوشیده و چمدانی را حمل میکند، توسط دوربینهای مداربسته ضبط شده است. بعد او به خانه برگشته، خودش را خلاص کرده و پلیس جسدش را در منزلش کشف کرده است.
امیرحسین جلالی، روانپزشک در گفتوگو با هممهین دربارهی این موضوع که آیا گوش دادن به داستانهای جنایی واقعی میتواند در ترغیب افراد به جنایت نقشی داشته باشد؟ میگوید: «بعضی از موارد را باید بهعنوان مطالعهی موردی یا کیس استادی در نظر گرفت. نمونههایی که در تاریخ مورد بررسی قرار گرفتهاند باعث شده که بینشهای زیادی در مورد اینکه ذهن یک انسان چگونه کار میکند به دست آوریم، یعنی بررسی تاریخی زندگی کسانی که قتلهای سریالی انجام دادند همواره مدنظر بوده اما اگر نسبت به گذشته و پیشینهی قاتل اطلاعی نداشته باشیم خیلی نمیتوانیم قضاوت کنیم کسی که این پادکست را روایت میکند، تحتتأثیر آن روایات دست به قتل زده است. چراکه این فرد آنقدر آگاهی دارد که حتی در پادکست اشاره میکند کودکان، نوجوانان و کسانی که بیماری قلبی دارند بهتر است این داستانها را که پر از لحظات خشونت و خشونتهای جنسی است، دنبال نکنند. یعنی این فرد آنقدر آگاهی داشته و خوب و بد را تشخیص میداده است. اما درباره اینکه دقیقاً این شخص تحتتأثیر روایت جنایت دست به این جنایت زده، تردید کامل دارم.
بهنظرم آسیبشناسی روانی این شخص باید خیلی جدیتر از این داستانهایی باشد که فرضاً با شنیدن یا دیدنشان از آنها تقلید کرده باشد. همین تککشتار ما را متقاعد میکند که با شخصی روبهرو هستیم که بهنظر، پاتولوژی جدی روانی دارد. پاتولوژی باید نگاهی روانکاوانه و فلسفی به پدیدار روان افراد داشته باشد که در این موارد بتوانیم چیزهایی را پیدا کنیم.» آیا میتوان از منظری دیگر به این موضوع نگریست؟ میتوان گفت که مهاجرت میتواند روی خودکشی این پادکستر ایرانی تأثیر داشته باشد؟ واقعیت این است که بسیاری از مطالعات، خودکشی و مهاجرت را بهخاطر انطباق فرهنگی و استرس آن که توسط مهاجران تجربه میشوند با هم مرتبط میدانند. مهاجرت بهخودیخود استرسزاست و همه مهاجران استرس قبل از مهاجرت را تجربه میکنند. استرس پیش از مهاجرت اغلب با حس از دست دادن خانه، معیشت، موقعیت اجتماعی، خانواده، دوستان، جامعه، وطن، زبان آشنا، احساس آینده نامعلوم و تردید در مورد صحیح بودن تصمیم مهاجرت همراه است و در بسیاری از موارد میتواند تأثیر مستقیمی بر وضعیت سلامت روانی و جسمی بلافاصله پس از ورود به کشور جدید داشته باشد.
جلالی در اینباره میگوید: «ما عامل مهاجرت را نباید در این حادثه تکعاملی نگاه کنیم. چنین پدیداری را حتماً باید در نظر بگیریم که دلیل این حادثه چندعاملی است و اینکه تصور کنیم مهاجرت عاملی میشود برای قتل یا خودکشی، فرضیهای غلط است یا دستکم فرضیهای ناکام است.»او تأکید میکند، مهاجرت چنان استرسی میتواند ایجاد کند که اگر کسی ژن جنون یا اسکیزوفرنی داشته باشد، میتواند این بیماری در او بروز کند؛ با وجود این او این عامل را تنها عامل نمیداند.دکتر جلالی میگوید، در این حادثه هم تعارض زناشویی، هم مهاجرت و هم ژنتیک را باید در نظر گرفت و تأکید دارد: «ما برای این حادثه غیر عوامل مختلف باید تاریخچهای خانوادگی هم داشته باشیم و اگر این را هم داشتیم، باید توجه داشت که این آقا به هر حال پدر، مادر و اقوامی دارد که باید خیلی مراقب آنها هم بود. در چنین شرایطی، کنجکاوی زیادی از سوی افکار عمومی وجود دارد که نخبهای در خارج از کشور زنش را کشته و بعد خودش را. پیچیدگی روانشناختی این نشانه زیاد است و ما در لایههای ناخودآگاه ممکن است کنشها و تنشهایی داشته باشیم. درنهایت واقعیت این است که بدون اطلاعات ما داریم در یک اتاق تاریک قدم میزنیم.»
بعد از انتشار این خبر عکسهای این زوج در فضای مجازی به اشتراک گذاشته میشود. وقتی به صورت این زوج 34 و 33 ساله نگاه میکنی اصلاً فکر نمیکنی که ممکن است یکی از آنها قاتل دیگری باشد. مهدی پورباقی یکبار در یکی از پستهایش نوشته بود: «تلاش ما اینه که بگیم افرادی که چنین جنایتهای وحشتناکی رو انجام میدن، حداقل در مقطعی از زندگیشون یه آدم معمولی/ سالم بودن و ممکنه اطراف ما هم چنین افرادی با الگوهای رفتاری مشابه باشن که وقتی بهشون توجه نشه وارد مسیر مشابهی بشن.» مهدی پورباقی هم خودش یکی از آدمهایی بود که یک آدم معمولی، سالم و حتی نخبه بود اما حالا دست به جنایتی هولناک زده و بعد از کشتن و مثلهکردن همسرش آن را در چمدانی گذاشته و جایی رها کرده.