ناگفتههای ظریف از صبحانههای کاری با سردار سلیمانی
روزنامه خراسان: یکی از چهرههای نزدیک به سردار سلیمانی در این سال ها محمدجواد ظریف وزیرخارجه اسبق و معاون فعلی راهبردی رئیس جمهور است که در عرصه های مختلف سابقه همکاری با او را در منطقه داشته است. ظریف به خاطرات خود اشاره میکند و از دیدارهای هفتگی و صبحانههای کاری در وزارت خارجه میگوید. در ادامه، این گفت وگو را می خوانید:
خصوصیتی که شما به یاد میآورید از حاجقاسم چه بود؟
ارتباط نزدیک من با شهید سلیمانی از جریان مذاکرات بن بود و بعد هم در جریان حمله آمریکا به عراق و دو دور مذاکره که قبل از حمله داشتیم با آمریکاییها و یک دور مذاکره که من بعد از حمله داشتم. خب طرف اصلی من در مورد مذاکرات در ایران، شهید سلیمانی بود و طرف اصلی هم در مذاکرات بن شهید سلیمانی بود. ایشان واقع بین و کاملاً با نگاه عملیاتی و رسیدن به نتیجه موردنظر جمهوری اسلامی، بحث میکرد. اطلاعات بسیار ذیقیمتی ارائه میکرد و هماهنگیهای بسیار مهمی را در میدان انجام میداد که من فکر میکنم برای منافع ملی ما بسیار حیاتی بود.
به نظر شما چرا جمهوری اسلامی ایران نیروی قدس سپاه پاسداران را به وجود آورد و چرا حاجقاسم را مسئول آن کرد؟ آیا اصلاً نیاز بود و در راستای منافع ملی ماست؟
حاجقاسم اولین فرمانده نیروی قدس نبود، ابتدا یک اداره کل نهضتها در وزارت خارجه داشتیم در دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ ، بعد این کار واگذار شد به نیروی قدس و نیروی قدس تشکیل شد. در واقع ما طبق قانون اساسی از آرمان نهضت های آزادی بخش حمایت می کنیم، ولی آن ها از طرف ما نمی جنگند، آن ها نیروهایی هستند که به خاطر اشغال خارجی به خاطر ظلم، استعمار و بر اساس مقاومت شکل می گیرند و از سوی ما حمایت میشوند.
خود حاج قاسم در بحث هماهنگیها چه نقشی داشت؟
حاجقاسم که عضو رسمی شورایعالی امنیت ملی نبود، ولی در جلسات ما، چه جلسه سران و چه جلساتی که شورایعالی امنیت ملی داشت در موضوع مربوط به منطقه، حاجقاسم حضور داشت. جلسات دیگری هم بود که من و حاجقاسم با همدیگر عضو بودیم. البته میدانید که بنده و شهید سلیمانی هفتهای یک بار در وزارت امور خارجه با همدیگر ملاقات داشتیم و آن جایی را که با هم ملاقات میکردیم به اسم ساختمان شهید سلیمانی نام گذاری کردیم.
ما در این چند بعد هماهنگی را انجام میدادیم، بهصورت دوجانبه، چندجانبه در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی و در خود شورایعالی امنیت ملی و در جلسات سران در محضر آقا. حاجقاسم هم با قدرت بیانی که داشت و هم با ذکاوت و هوشیاری که داشت و هم با اعتمادی که به او بود، معمولاً در جلسات حرف خودش را جا میانداخت. در بیشتر موارد نظر ما مشابه بود و در بعضی موارد هم نظرمان مشابه نبود که البته در اکثرش نظر ایشان غالب میشد و در بعضی موارد هم ممکن بود نظر ما جا بیفتد. ولی معمولاً در ۹۰ درصد موارد، بنده و حاجقاسم در جلساتی که معمولاً دونفری داشتیم در صبحهای سهشنبه در وزارت امور خارجه، دیدگاهمان را هماهنگ میکردیم و معمولاً کمتر اتفاق میافتاد که ما در شورایعالی امنیت ملی یا در دبیرخانه با هم اختلافنظر داشته باشیم.
حاجقاسم در زمینه مهارتهای دیپلماتیک هم اشراف داشتند یا فقط بهعنوان یک فرد نظامی میتوانیم به ایشان نگاه کنیم؟
گفتم حاجقاسم فرد بسیار باهوشی بود. افراد باهوش معمولاً خیلی سریع ضرورتها و ظرافتهای نقشهای مختلفی را که به عهده میگیرند پیدا میکنند و میتوانند از آن استفاده کنند. می دیدم در جلسات مختلفی که حاجقاسم با مقامات کشورهای همسایه مثل عراق، روسیه و ترکیه که بیشتر از بقیه اتفاق میافتاد، توانمندی های بسیار خوبی داشت. مذاکرهکننده بسیار خوبی بود و این همافزایی که ما داشتیم با هم میتوانست خیلی کمک کند.
چقدر حاج قاسم اهل مشورت با سایر دستگاه ها بود یا این که شخصا تصمیم می گرفت و اجرا می کرد؟
ببینید یکوقت یک تصمیمی در میدان باید در لحظه گرفته بشود که خود حاجقاسم هم این اختیار را داشت و هم توانش را داشت که این تصمیم را بگیرد؛ ولی بهصورت معمول ما با هم هفتهای یک بار گفت وگو داشتیم و من یقین دارم که حاجقاسم همه پیشنهادهایش را به رهبری ارائه میداد و بدون اجازه رهبری اقدامی نمیکرد. این را میتوانم مطمئن باشم. حالا اکثرش را میآوردند در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی یا خود شورایعالی امنیت ملی بحث می کردند و تصمیم گیری می کردند.
چرا آمریکاییها حاجقاسم را ترور کردند؟
پمپئو وزیرخارجه وقت آمریکا دلیلش را گفت و گفت که میخواهیم بازدارندگی خودمان را در منطقه بازسازی کنیم. آمریکاییها حس میکردند که با حضور حاجقاسم در منطقه، منافعشان به خطر افتاده و این شخصیت که واقعاً هم شخصیت بینظیری بود، خودش رأساً نقش قابلتوجهی دارد و بر اساس همین نگرش اقدام کردند؛ ولی این اقدام حتماً خلاف مقررات بینالمللی بود و حتماً به تامین منافع آمریکا نینجامید، یعنی یک اقدام کوتهبینانهای بود. معمولاً دولتها وقتی که از اینگونه اقدامات انجام میدهند به هدفشان نمیرسند.
آیا رهبری توصیهای نسبت به حاج قاسم در زمینه فعالیتهای منطقهای به شما داشتند؟ یکبار آقای متکی گفته بودند که رهبری زمانی که در وزارت خارجه بودم به ما گفتند در زمینه سوریه یا عراق در وزارت خارجه با حاجقاسم هماهنگ کنید. میخواستم بپرسم توصیهای به شما از جانب رهبری در این زمینه بود؟
به نظرم رهبری مشاهده میکردند که من و حاجقاسم کاملاً هماهنگ و همراهیم. مثلاً من میرفتم خدمت آقا میگفتم اجازه میدهید من در فلان سفر که میروم حاجقاسم هم همراه شود؟ یا مثلاً فلان موضوع من و حاجقاسم با هم بحث کردیم و میخواهیم این کار را انجام بدهیم. انجام بدهیم انجام ندهیم؟ در بسیاری از موارد که مثلاً من با حاجقاسم تصمیم میگرفتیم در یک سفری که میخواستیم مذاکرات محرمانهای انجام بدهیم با رئیس آن کشور به نتیجه میرسیدیم که خوب است حاجقاسم هم حضور داشته باشد، میگفتند پس خودتان بروید و با آقا صحبت کنید. ممکن است آقا بخواهند این پیشنهاد را از خود شما بشنوند؛ لذا من برداشتم این است که آقا میدیدند که من و حاجقاسم کاملاً هماهنگ هستیم، لذا به من هیچ توصیهای نکردند که هماهنگ باشیم. توصیه میکردند به اهمیت مقاومت و بارها این تاکید را میکردند که بنده هم به آن ملتزم بودم؛ ولی این که با حاجقاسم هماهنگ باشیم ایشان خیلی خشنود بود که ما با هم هماهنگیم و لذا یادم نمیآید توصیهای کرده باشند. شاید یکی دو بار اظهار خشنودی کردند از این که ما با هم هماهنگ هستیم.
وقتی که خبر شهادتشان را به شما دادند کجا بودید و چگونه متوجه شدید؟
ساعت ۴:۳۰ صبح جمعه و در منزل بودم. دکتر عراقچی زنگ زد و خبر شهادت را داد. من هم بلافاصله جلسه شورای معاونین را ۷ صبح در وزارت خارجه تشکیل دادم. بعد هم ساعت ۱۱ رسیدیم خدمت مقام معظم رهبری، جلسه سران. لحظات بسیار سختی بود. من علاوه بر این که یک دوست بسیار نزدیک را از دست داده بودم می دانستم که جای حاج قاسم به این راحتی پر نخواهد شد و احساس می کردم که کشور یک سرمایه بسیار بزرگ را از دست داده است. به هر حال یکی از هفتههای سخت زندگی بنده بود. از شهادت حاج قاسم تا جمعه بعد آن که متاسفانه فاجعه سقوط هواپیمای اوکراینی اتفاق افتاد، در تمام این مدت ما و همکارانمان در وزارت خارجه روزها و لحظات خیلی خیلی سختی را گذراندیم.