
دلیل علاقه مردم ایران به پایتخت چیست؟
جمعه 22 فروردینماه، قربان صابر با «فرهیختگان» گفتوگو کرد و با گلایه گفت: «چرا پایتخت در تاجیکستان پخش نمیشود؟» نظر قربان صابر 64ساله که حکم علی نصیریانِ تاجیکستان را دارد این است که پایتخت در تاجیکستان هم طالب خواهد داشت، اما چرا؟ مصاحبه با قربان صابر را گوشهای نگه دارید تا به یک گفتوگوی دیگری برسیم؛ اواسط هفته گذشته با آرش عباسی گفتوگویی گرفتیم درباره فقط و فقط یک سکانس.
این امر شاید در وهله اول عجیب به نظر برسد؛ اما ما به دنبال یک جمله از حرفهای عباسی میگشتیم و درنهایت عباسی ما را باید جمله به مقصودمان رساند: «مردم با این سکانس (دعوای نقی و بهتاش) ارتباط برقرار میکنند چون ایرانی است.»
ادعای عباسی به نظر ادعای بزرگی میآید، حتی برخی از کاربران صفحات مجازی هم به این صحبتها تاختند و گفتند سکانس دعوای بهتاش و نقی چیزی نبود جز واگویههای صفحات مجازی. همین مسئله ما را به شک انداخت. به سراغ یک پژوهشگر رفتیم؛ تینا چارسوقی امین که خود از تهیهکنندگان سابق صداوسیما و از مدرسان دانشگاه است، گفتوگویی با ما داشت و حدس ما را به یقین نزدیکتر کرد: «این سکانس و این گفتوگو در هر مکان دیگری میافتاد، نمیتوانست به این اندازه و اینطور دقیق جامعه ایرانی و خانواده ایرانی را نمایندگی کند.» امین ماجرا را گنگتر میکند، یعنی پایتخت اینقدر اثر پیچیدهای است؟ اگر این میزان پیچیده است چرا در صفحات شبکههای اجتماعی خارجنشینها و برخی داخلیهای ساکن در منتهیالیه دو طیف، اینقدر پایتخت سهل و بازاری در نظر گرفته میشود؟ برای پاسخ به این سؤال و تمامی سؤالات بالا، تنها نیاز به یک اتفاق داشتیم.
پاسخ در 27 فروردین است
مدیران تلویزیون تصمیم میگیرند 27 فروردینماه 1404 مخاطبان با عوامل سریال، قسمت آخر پایتخت 7 را ببینند. سیما به چند تبلیغ در حد و اندازه زیرنویس اکتفا میکند؛ اما جمعیتی که به سالن همایشهای برج میلاد میآید چشمگیر است. در نگاه اول، مهمترین چیزی که به چشم میآید خانواده است.
تقریباً هیچکدام از حاضران در سالن برای تماشای قسمت آخر پایتخت، به صورت فردی و یا حتی در قالب یک جمع دوستانه به مراسم نیامدهاند. مورد دومی که حواسها را به خود جمع میکند تفاوت پوشش است. از مانتو به تنها و روسری به سرها بگیرید تا کسانی که شال و روسری روی سرشان بند نمیشود. مورد سوم از نکات شب بیستوهفتم فروردینماه مدل ماشینهای پارکشده در پارکینگ برج میلاد است.
در میان خودروها آنچه بیش از اندازه به چشم میآید خودروهای داخلی و البته تعدادی از خودروهای خارجی است که تعدادشان به حدود 30 درصد از کل حجم پارکینگ هم نمیرسد. چرا وضعیت پارکینگ برج میلاد به پایتخت ربط دارد؟ چرا آرش عباسی میگوید دعوای نقی و بهتاش ایرانی است؟ چرا طیف مختلفی از پوششها به تماشای پایتخت مینشینند؟ چرا تینا امین میگوید تعاملات درون سریال پایتخت تماماً ایرانی است؟ با تمام این جملات وقت آن است که ادعایی را مطرح کنیم که شاید در نگاه اول به مذاق عدهای خوش نیاید؛ پایتخت برآیند جامعه ایران است، چه چند فصل اولش که آن را به سیروس مقدم منتسب میکنند و چه چند فصل اخیرش که میگویند اثر محسن تنابنده است.
پایتخت از ضمیر ایرانی برآمده و همین آن را برای مخاطب جذاب میکند. سریال عمیقاً از جامعه ایران درک دارد، میداند مدل رفتار و کنشهای یک خانواده ایرانی طی چند سال اخیر چه تغییراتی کرده. پایتخت آینه است. شاید کمتر خانوادهای باشد که یکی از کاراکترهای پایتخت را مصداقی از یکی از اطرافیانش نبیند. مخاطب با ذات کاراکترهای پایتخت همذات میشود و احساس میکند که شخصیتها با او معاصرت دارند.
تراپی هما تنها یک شوخی ساده نبود
اجازه بدهید برای شرح این ادعا، نگاهی بیندازیم به قسمت اول پایتخت 7. سریال با چه آغاز میشود؟ با مراجعه همای داستان به تراپی اما چرا تراپی؟ بنا بر آمارهای رسمی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، مراجعه به تراپی در چند سال اخیر 4 برابر افزایش پیدا کرده و مراجعه به روانشناس از طبقه بالای جامعه به طبقه متوسط رسیده است. همین یعنی همراهی یک اثر با درگیریهای جامعه.
پایتخت در تمام این سالها نشان داده میخواهد همپای طبقه متوسط شهرنشین حرکت کند و به همین دلیل است که نقی هنوز مستأجر است، به همین دلیل است که ارسطو به عنوان یک بازمانده دهه 60 مدام در حال تلاش برای تغییر طبقه خود است؛ اما باز هم به خانواده بازمیگردد. آنچه هر فصل از پایتخت را سرپا نگه میدارد و هر فصل به تعداد مخاطبان این سریال اضافه میکند، یک دیالکتیک است.
دیالکتیکی که یک طرف آن خانواده ایستاده و طرف دیگرش شرایط کنونی جامعه. حاصل این دیالکتیک میشود خانوادهای که باز شرایط اجتماعی را کنار میزند و به وحدت افراد میرسد. پایتخت یک صداست. صدایی که میگوید خانواده در طبقه متوسط شهرنشین هنوز فرونپاشیده است و در حال بازتولید است.
نماد این بازتولید در فصل هفت سالار است، پسربچهای که در پناه عاقلِ کل داستان قرار گرفته و فصل هشت را او خواهد ساخت. با این روند و این مدل از چینش و ساختار تولید به نظر پایتخت تا فصل 10 و 11 هم میتواند برود.
وقتی فوتبالیستها درست تشخیص میدهند
مهدی قایدی، بازیکن تیم ملی فوتبال، پایان هفتهای که گذشت، مطلبی را در صفحه مجازی خود منتشر کرد که در نوع خود جالبتوجه است: «آقای تنابنده عزیز، لطف کن پایتخت ۸، ۹، ۱۰، ۱۱ و... هم بساز.» در نگاه اول شاید این واکنش ساده یک فوتبالیست به یک سریال معمولی به نظر برسد؛ اما شباهتی میان این حرف قایدی و اتفاقی که درون برج میلاد در هنگام اکران مردمی این اثر افتاد، وجود دارد.
سیروس مقدم در شب 27 فروردینماه، بیش از سه مرتبه پاسخ یک سؤال را داد، سؤالی که مربوط به امکان ساخت فصل هشتم این سریال بود. فارغ از اینکه فصل هشتم ساخته شود یا نه، مسئله مهم این است که تلویزیون توانسته پس از سه سال به یک مدل موفق سریالسازی برسد.
مدلی که ساختارش بر مبنای تعارض اصلی جامعه ایرانی یعنی تعارض میان خانواده و تغییرات اساسی جامعه است. اما موضوع به همینجا ختم نمیشود. نکته مهم پایتخت این است که این تعارض را هر بار با خانواده تمام میکند و همین موضوع ضمیر انسان ایرانی را آرام میکند؛ ضمیری که نگران وضعیت خانواده در سالهای آینده است و این نگرانی در باقی بسترهای تولید رسانهای جا باز کرده و مخاطب به آن واکنش نشان داده.
پایتخت و در انتهای شب؛ دو سریال از یک ضمیر
بدون شک مهمترین پدیده سریالسازی در سال 1403 در انتهای شب بود. سریالی که در هشت قسمت موجی را ایجاد کرد که حتی صاحبان پلتفرم فیلمنت را متحیر کرد. آنچه مخاطب ایرانی را به سمت درانتهای شب کشاند همان ویژگیای است که پایتخت درگیر آن شده.
همان دیالکتیک میان وضعیت جامعه و خانواده که صحبتش را کردیم. در انتهای شب هم در این تعارض به سمت خانواده میرود و در پایان قصهاش این خانواده است که زنده میماند. هرچند، از آنجایی که پایتخت و در انتهای شب هر دو اثری حائز مکان هستند، تفاوتی قابل توجه میانشان ایجاد میشود.
پایتخت از خانواده طبقه متوسط خارج از شهرهای بزرگ حرف میزند و در انتهای شب مسئلهاش تهران و شهرهای بزرگ صنعتی است. جدای از این تفاوت، شباهتهاست که توجهها را جلب میکند؛ در دو اثر این مردها هستند که لجبازند و زنها هستند که فداکاری میکنند. این انگارهای است که در میان مردم طبقه متوسط ایرانی جریان دارد.
در هر دو اثر خانه مسئله است و به درستی محیط زیست افراد و اجارهای بودن این زیست نشان داده میشود. در هر دو اثر ساختار خانواده بیش از زن و شوهر و فرزندان است و فامیل و دوستان در داستان درگیر میشوند. با این حال چه اتفاقی میافتد که در انتهای شب در نسبت با پایتخت، با تعداد قسمتهای کمتری منتشر میشود و حتی امکان ساخت فصل دوم و سوم را ندارد؟ شاید یکی از دلایل این ماجرا نوع ژانر انتخابی این دو اثر و مسائل فرمی اینچنینی باشد اما مسئله اصلی این است که پایتخت روی یک اتوپیای دوستداشتنی سرمایهگذاری کرده که مخصوص انسان ایرانی و منطقه ماست.
اتوپیایی که با تمرکز روی مفهوم جمعگرایی یک خانواده ایرانی، آن را در برابر تغییرات اجتماعی پیروز میگرداند. همین نکته پایتخت است که باعث میشود قربان صابرِ تاجیکستانی طالب این اثر برای مردم کشورش باشد، چون مسائل ما و تاجیکستان هر دو شبیه به یکدیگر است. نهتنها تاجیکستان بلکه میتوان گفت آنچه پایتخت درباره آن سخن میگوید، مسئله کشورهای در حال توسعهای است که نمیخواهند از خانواده عبور کرده و پایههای اجتماعشان را روی فردیت افراد بنا کنند.
پایتخت سوال نیست، پاسخ است
فراموش کردن این نکته که پایتخت اثری است با استانداردهای مقبول کمدی و یک سر و گردن بالاتر از کمدیهای چند سال اخیر تلویزیون و نمایش خانگی چیز جدیدی نیست. از طرفی اینکه پایتخت دارای ایرادات فاحشی چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی و بازی است هم چندان چیز غریبی نیست اما نکتهای که نباید فراموش کرد این است که پایتخت برآیند و حاصل جامعه ایرانی است.
سریالی که از اساس میداند چه میخواهد و میداند چگونه بگوید. در دام کلیشه نمیافتد و ساختارش را ضمن تغییرات کاراکترها حفظ میکند. پایتخت مخاطب را بلد است و مخاطب هم پایتخت را. حاصل این وضعیت میشود حدس و گمانهای مخاطب برای فصل هشتم. سریالی که نهتنها مسئله جامعه ایران امروز را مطرح میکند بلکه پاسخهایی هم برای آن دارد. راستی چند سریال دیگر تلویزیون تا حالا به فصل هشتم رسیده؟