
سید جمالالدین اسدآبادی؛ از پیشگامان اندیشههای سیاسی و اجتماعی جهان اسلام
تاریخ تولد و ملیت
سید جمالالدین در سال ۱۲۱۷ هجری شمسی (۱۸۳۸ میلادی) در یکی از این دو مکان به دنیا آمده است که هنوز در مورد دقیق محل تولد وی ابهاماتی وجود دارد. برخی منابع او را متولد اسدآباد همدان میدانند، در حالی که برخی دیگر معتقدند او در روستای اسعدآباد در ولایت کنر، در شرق افغانستان به دنیا آمده است. این اختلاف در محل تولد وی سبب شد که برخی نویسندگان افغانی او را از مردم افغانستان و نیاکانش را از سادات حسینی معرفی کنند، در حالی که منابع ایرانیتبار بودن او را تأیید کردهاند. بههرحال، گفته میشود که جد او به امام حسین (ع) میرسیده است، که این نسبت نیز بر اهمیت مذهبی و خانوادگی وی افزوده است.
سید جمالالدین اسدآبادی در طول زندگی خود همواره با پیچیدگیهای هویتی و ملیتی روبهرو بود و همین نکته، یکی از ویژگیهای بارز زندگی و اندیشههای او محسوب میشود. دیدگاههای اصلاحطلبانه و سیاسی وی، که در خلال دورانهای مختلف زندگیاش به شکلی تطبیقی و انعطافپذیر ظهور کرد، باعث شد تا در بسیاری از کشورهای اسلامی و حتی خارج از این منطقه، او بهعنوان یک شخصیت جهانی شناخته شود.
در برخی از منابع نیز آمده است که او به دلایل سیاسی و برای مخفی کردن هویت شیعی خود، نام "افغانی" را برگزیده بود. محمد عبده، شاگرد و همکار سید جمالالدین، در مقدمهای بر کتاب نیچریه وی به زبان عربی مینویسد که سید جمالالدین برای فرار از مقررات سخت دولت ایران، به مقامهای وزارت در افغانستان رسید و در آنجا خود را سنی معرفی کرد
کودکی و نوجوانی: آغاز راهی پرفراز و نشیب
سید جمالالدین اسدآبادی در دوران کودکی و نوجوانی خود تحصیلات علمی را با جدیت و در کنار پدرش آغاز کرد. پدر او، که خود شخصی دانشمند و اهل علم بود، بهطور ویژه به آموزش و تربیت فرزندش اهمیت میداد و برای سید جمالالدین شرایطی فراهم کرد که از همان ابتدا در فضایی علمی رشد کند. در پنجسالگی، سید جمالالدین به یادگیری دانشهای پایه در خانه پرداخت و در همین دوران اولیه تحصیل، بهخوبی توانست ویژگیهای یک فرد مشتاق علم و معرفت را در خود پرورش دهد.
پس از گذراندن این دوران و فراگیری مبانی علمی، او بهدستور پدرش برای ادامه تحصیل به قزوین و سپس تهران سفر کرد. در این مدت، او بهعنوان جوانی پرشور و مشتاق بهدنبال گسترش دانش خود بود. سید جمالالدین در دورهای که در تهران بود، تصمیم گرفت به عتبات عالیات، شهرهای زیارتی شیعیان در عراق، سفر کند. این سفر نهتنها فرصتی برای زیارت اماکن مذهبی بود، بلکه فرصتی بود تا او تحت تأثیر عمیق مکتب شیعه و اندیشههای مذهبی قرار گیرد.
در همین سفرها، سید جمالالدین با آثار و اندیشههای فیلسوفان مسلمان بزرگ، چون ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا آشنا شد. مطالعه آثار این دانشمندان باعث شد تا او بهطور جدی به فلسفه اسلامی پرداخته و درک عمیقی از مبانی فکری اسلام پیدا کند. این دوران، سرآغاز شکوفایی علمی سید جمالالدین بود و او در مسیر پژوهشهای فلسفی و دینی بهطور بیوقفه پیش میرفت.
جوانی و رشد علمی: سفری به دنیای دانش و فرهنگ
سید جمالالدین در سن ۱۸ سالگی بهعنوان فردی عالم و دانشمند در بسیاری از علوم زمان خود در جایگاه والایی قرار گرفت. این دستاوردهای علمی به او فرصت داد تا سفرهای علمیاش را خارج از مرزهای ایران آغاز کند. اولین مقصد او هند بود، جایی که در آنجا توانست از علوم و فرهنگهای مختلف مسلمانان بهرهبرداری کند. پس از این سفر، او به حجاز و مکه سفر کرد تا از نزدیکی با مسلمانان دیگر فرهنگها و ملتها، تجربیات جدیدی کسب کند.
پس از این سفرهای علمی، سید جمالالدین به افغانستان بازگشت و در دربار دوست محمد خان، امیر افغانستان، به مقامی ارجمند دست یافت. او در جنگ هرات نیز بهعنوان همراه امیر افغانستان حضور داشت و در این دوران تجربیات سیاسی و اجتماعی شایانتوجهی بهدست آورد.
پس از آن، سید جمالالدین به مصر رفت و در دانشگاه جامع ازهر تدریس کرد. در مصر، شهرت علمی و دینی او روز به روز افزایش یافت و دانشمندان و روشنفکران بسیاری از تدریس او بهرهمند شدند. یکی از بزرگترین شاگردان او، شیخ محمد عبده، مفتی برجسته مصر بود و با اتابک ملاقات کرد و به دعوت آنها دوباره به ایران بازگشت. پس از مدتی در شاهعبدالعظیم، باز به دستور شاه از ایران خارج شد و به بغداد و بصره رفت و سپس به اروپا سفر کرد.
در عثمانی
سلطان عبدالحمید او را به استانبول دعوت کرد و امیدوار بود از نفوذ سید برای اداره کشورهای اسلامی امپراتوری عثمانی استفاده کند.
در استانبول، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و خبیرالملک به تشویق سید جمالالدین به انتشار مطالب علیه شاه و اتابک پرداخته بودند. پس از آنکه ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی، یکی از مریدان سید جمالالدین، کشته شد، دولت ایران درخواست کرد که سید به آنها تحویل داده شود، اما مقامات عثمانی درخواست ایران را نپذیرفتند.
همفکران و مریدان
یاران و همراهان سید جمالالدین در ایران و عثمانی بیشتر از فعالان بابی ازلی ضد قاجار بودند. از جمله این افراد میتوان به علی محمد فره وشی، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، میرزا حسن خان خبیرالملک، میرزا رضای کرمانی و شیخ ابوالقاسم روحی اشاره کرد.
ترور ناصرالدینشاه
شیخ ابوالقاسم روحی، میرزا رضای کرمانی و دیگر یاران سید جمالالدین با دستور او و حوزه اتحاد اسلام استانبول، قصد داشتند ناصرالدینشاه را ترور کنند. پس از مدتی، سید از چشم سلطان افتاد و مواجب او قطع شد. او در فقر زندگی میکرد و به بیماری سرطان فک مبتلا شد که نیاز به جراحی داشت. سید جمالالدین در تاریخ ۱۲۷۵ خورشیدی (۹ مارس ۱۸۹۷ میلادی) در استانبول درگذشت و در گورستان شیوخ دفن شد. بسیاری از یاران سید و پژوهشگران براین باورند که او به دست اعوان سلطنت قاجاری مسموم شده و به قتل رسید، بهویژه به دلیل ضدیتهای او با نظام قاجار و قتل ناصرالدینشاه.
درخواست دولت افغانستان برای انتقال جسد سید جمالالدین پذیرفته شد و در سال ۱۲۸۴، پیکر او از استانبول به کابل منتقل شد و در دانشگاه کابل دفن گردید. با دفن تابوت او در این محل، نام دارالفنون به آنجا داده شد. در دوران سلطنت محمدظاهرشاه در سال ۱۳۱۱، سازهای از سنگ آبنوس سیاه بالای قبر او بنا شد
تأثیرات و میراث
تأثیرات سید جمالالدین بر کشورهای اسلامی همچنان شایانتوجه است. او بهویژه در ایران، افغانستان و مصر یکی از بزرگترین اندیشمندان و اصلاحگران دینی و سیاسی شناخته میشود. افکار او سبب شد تا بسیاری از اندیشمندان و جنبشهای اسلامی به سمت اتحاد و همبستگی پیش روند. سید جمالالدین اسدآبادی از نخستین افرادی بود که بر لزوم آگاهی و حرکت اصلاحی در جوامع اسلامی تأکید کرد.
او بهویژه در زمان خود، با توجه به نفوذ استعمار غرب در کشورهای اسلامی، تلاش کرد تا مسلمانان را از وابستگی به قدرتهای غربی آزاد کند و آنها را بهسوی یک دنیای مستقل و متحد سوق دهد.
اتهام جاسوسی و جنجالهای درمورد ماهیت سید جمالالدین اسدآبادی
در برخی منابع، سید جمالالدین به عنوان مأمور دولت بریتانیا، فراماسون و در خدمت منافع انگلیس معرفی شده است. در نقطه مقابل، برخی دیگر او را حامی منافع یا حتی مأمور دولت روسیه و مخالف بریتانیا قلمداد کردهاند. نیکی کدی در دانشنامه ایرانیکا مینویسد که سید جمال در زمان حضورش در افغانستان خود را سید رومی یا اهل استانبول معرفی میکرد. این اقدام باعث شد که نمایندگان بریتانیا در افغانستان او را مأمور روسیه بدانند. سید در کابل به عنوان مشاور امیر کابل پذیرفته شد، احتمالاً به دلیل نامه محرمانهای که به امیر نشان داده بود.
در عین حال، گزارشهای دولت استعماری هند و دیگر منابع حکایت از این دارند که سید جمال در افغانستان همچون یک غریبه رفتار میکرد و فارسی را با لهجه ایرانی صحبت میکرد.
شیخ ابوالهدی او را «متأفغن» (کسی که ادعا میکند افغان است) نامید و تلاش کرد تا هویت شیعی او را آشکار کند. برخی منابع نیز اذعان دارند که سید جمال در قاهره از نوشیدن کنیاک لذت میبرده و یکبار به دلیل انکار وجود خدا در ملأعام، از لژ ماسونی قاهره اخراج شد.
روبرت دریفوس در کتاب «بازی شیطانی» به این نکته اشاره میکند که سید جمالالدین اسدآبادی در سال ۱۸۸۵ جنبشی پاناسلامیستی با هدایت بریتانیا پیشنهاد داده است و از دهه ۱۸۷۰ تا دهه ۱۸۹۰ مورد حمایت بریتانیا قرار گرفت. در یکی از اسناد محرمانه سرویس جاسوسی دولت هند، پیشنهاد سید جمال برای خدمت به عنوان جاسوس بریتانیا در هند نیز آمده است.
از سویدیگر، اسماعیل رائین در کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» او را یکی از فراماسونهای اولیه ایران معرفی کرده است که در لژهای مختلف ماسونی عضویت داشت.
نقدها و اظهارنظرها
سید هادی خسروشاهی در کتاب خود به نقل از سید جلالالدین آشتیانی مینویسد که او سید جمالالدین را «سیاسیکار» میدانست که بیشتر از آن که یک عالم دینی باشد، در پی اهداف سیاسی بود. به اعتقاد آشتیانی، شاهکار سید جمالالدین رسالهای در رد دهریین بوده است که از نظر ویمحتوا چندانی نداشته است. کسروی نیز در تاریخ مشروطه ایران، اگرچه شجاعت و مبارزه او با استبداد را ستوده، اما نقدهایی به روشهای سید داشت. او معتقد بود که سید به جای کوشش برای بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشهها، از یک دربار به دربار دیگر میرفته است.
سید جمالالدین خود در این باره میگوید: «افسوس میخورم از اینکه کشتههای خود را ندرویدم…ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخمهای بارور و مفید خود را در زمین شورهزار سلطنت فاسد نمینمودم. آنچه در آن مزرعه [مردم]کاشتم به ثمر رسید و هر چه در این کویر [سلاطین و نخبگان حکومتی]غرس نمودم فاسد گردید».