
پرسپولیس - فجرسپاسی؛ شکستِ ایده در قلب میدان و هشدار تکرار یک فصلِ فرساینده
در یک نگاه اجمالی، تساوی پرسپولیس مقابل فجرسپاسی در ورزشگاه شهدای شهرقدس، بیشتر از آنکه یک نتیجه ساده فوتبالی باشد، تصویری از ضعفهای ساختاری و تصمیمات تاکتیکی عجیب وحید هاشمیان بود. این تیم که با گل لحظات پایانی علی علیپور از یک شکست خانگی نجات پیدا کرد، در طول ۹۰ دقیقه عملکردی ارائه داد که نه تنها هواداران را به شدت خشمگین کرد، بلکه زنگ خطر را برای کادر فنی و مدیران باشگاه به صدا درآورد.
شنیده شدن شعارهایی نظیر «درویش حیا کن، پرسپولیس رو رها کن» در استادیوم، نشاندهنده نارضایتی عمیق هوادارانی بود که انتظار نمایشی قدرتمند و مدعی را داشتند، نه تیمی که در برابر فجر دست و پا میزند.
سروش رفیعی در پرسپولیس؛ چینیِ شکستنیِ افت کیفیت، دیگر پیوند شدنی نیست!
در بازی مقابل فجرسپاسی، پرسپولیس در قلب زمین با بحران ساختاری دست به گریبان بود. سروش رفیعی که از او انتظار میرفت نقش مغز متفکر تیم را ایفا کند، در حد و اندازههای یک بازیکن کلیدی ظاهر نشد. عملکرد فاجعهبار او در میانه میدان، از همان دقیقه اول هویدا بود.
رفیعی با حرکات کند، تکلهای بیمحابا و پاسهای بیهدف، نه تنها هیچ گرهای از کار پرسپولیس باز نکرد، بلکه به نظر میرسید خود به بزرگترین گره تاکتیکی تبدیل شده است. او با ناتوانی در حفظ توپ و تغییر ریتم بازی، عملاً خط هافبک را از کار انداخت و تیم را به اتکا به حرکات فردی و ارسالهای بلند وادار کرد؛ وضعیتی که در نهایت خشم و اعتراض شدید سکوها را به همراه داشت
پرسپولیس در فاز «پیشروی از خط دوم» عملاً فاقد فرمانده بود. سروش رفیعی باید دو کار را همزمان انجام میداد:
- تنظیم ریتم برحسب فشار بازیکنان فجرسپاسی
- پیشبرد عمقی توپ (دریافت رو به جلوی و پاس عمقی به خط آخر)
در دیدار مقابل فجر، نه نشانهای از آگاهی محیطی قبل از دریافت و چرخش رو به دروازه دیدیم، نه بازیِ بدون توپِ فعال برای ساخت «گزینه سوم».
نتیجه عملکرد ضعیف سروش رفیعی؟ باکیچ مجبور شد بار گردش توپ را از جای نادرست به دوش بکشد و خط حمله از «پاسِ خطشکن» محروم بماند. رفیعی با بازی کند و محافظهکارانهاش، توپ را در جریان بازی زنده نگه نداشت؛ خاموش کرد! این فقط تکرار یک روز ضعیف برای هافبک ۳۵ ساله پرسپولیس نیست، یک مسأله ساختاری است؛ وقتی هافبکِ خلاق شما سرعت تصمیمگیری ندارد، کل تیم در فاز هجومی خفه میشود.
ساختار پایه ۱-۳-۲-۴ پرسپولیس در مالکیت، بهجای اشغال هوشمند نیمفضاها، به رفت و برگشتهای بیپایان تقلیل یافت. وینگرها عرض را میگرفتند، اما چون «پیوستگی عمودی» بین باکیچ، سروش رفیعی و رضا شکاری ایجاد نمیشد، موقعیتسازی به «سانترهای قابلپیشبینی» تقلیل یافت. بازی پرسپولیس مقابل فجرسپاسی تا پیش از حضور اوستون اورنوف را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: توپ بود، دروازه نه.
ناتوانی پرسپولیس در جذب یک بازیساز واقعی، ریسکی است که میتواند فراتر از یک مسابقه، کل فصل را تحتالشعاع قرار دهد. شاید استفاده از محمد خدابندهلو که اتفاقا پستش در همین خط میانی و با خصوصیات تهاجمیتر است و بازی گرفتن از او در پستی با وظایف بیشتر تدافعی، دارد هم به پرسپولیس آسیب میرساند و هم به پتانسیل خود بازیکن. در نبود یک هافبک خلاق که توانایی خلق فرصت و توزیع مناسب توپ را داشته باشد، تیم در برابر حریفان منظم با مشکل روبرو خواهد بود.
اینجا یک سوءتطبیق پیش میآید: محمد خدابندهلو از نظر پروفایل، یک بازیکن پست ۸ پویا (باکس تو باکس) و حتی یک پست ۱۰ کلاسیک است، نه یک بازیکن پست ۶ ایستا. اگر او در کنار باکیچ با وظایف پررنگِ تدافعی و حفظ جایگاه ثابت به کار گرفته شود، دو اتفاق همزمان رخ میدهد:
- تیم، پیشروی عمقی و نفر سوم را از دست میدهد (حمل توپ، پرِس فاز دو، ورود دیرهنگام به محوطه).
- خودِ بازیکن از مهمترین مزیتهایش محروم میشود و تا سطح یک «وصلهی محافظهکار» تنزل میکند.
خدابندهلو باید بازیکن آزاد و حتی بالای توپ و پشت مهاجم باشد؛ جایی که میتواند با چرخش رو به دروازه، پاس نیمفضا و اتصال با وینگرها و مهاجم نوک، خط تدافعی حریف را بشکند. استفاده از محمد خدابندهلو برخلاف تفکرات تاکتیکی اوسمار ویرا و به شکلی که گاریدو و کارتال در پازلهای تاکتیکی خود از او بازی میگرفتند، همانقدر به پرسپولیس آسیب میزند که به پتانسیل خود بازیکن.
کسی میداند چرا هنوز فرشاد احمدزاده در ترکیب ابتدایی پرسپولیس فیکس میشود؟
معمای قدیمی ترکیب پرسپولیس اما از دوران گاریدو تا به امروز همچنان پابرجاست؛ جایگاه و کارایی فرشاد احمدزاده. بازگشت سال گذشته این بازیکن به پرسپولیس نه ردّی از روزهای اوج گذاشت و نه ارزشی افزوده به مدل بازی تیم اضافه کرد. مقابل فجرسپاسی، انتقال او به دفاع چپ همان ایراد مزمن را عیان کرد؛ تمایل طبیعی به حرکت رو به جلو بدون «بیمه پشتسر»، ضعف در دوئل دفاعی و قطع نشدن مسیر نفوذ حریف.
تا پیش از ورود میلاد محمدی و اوستون اورونوف، سمت چپ پرسپولیس عملاً خاموش بود و حضور فرشاد بیشتر بارِ اضافه تا یک اهرم تاکتیکی. پرسش جدی اینجاست: چرا در ۳۳ سالگی و پس از فصلی نهچندان درخشان، هنوز جایگاهش در ترکیب ثابت است؟ این انتخاب بیش از آنکه خروجی ارزیابی فنی باشد، بوی تصمیم مدیریتی میدهد.
در جناح راست، یعقوب براجعه بهجای ساخت ترکیبهای مثلثی و نفوذ به نیمفضا، عمدتاً در لبخط ماند و کیفیت ارسالهای او (زمانبندی، دقت و سرعت) پایین بود؛ بنابراین نه «برتری عددی» شکل گرفت، نه مهاجم تغذیه شد. تناقض جالب؛ همان براجعه دقیقه ۶۱ با جمعکردن توپ از روی خط، تیم را از گل دوم نجات داد اما این یک اقدام دفاعی، نمیتواند ضعفِ سیستماتیکِ فاز تهاجمی در این جناح را پنهان کند.
اوستون اورونوف باز هم در نقش سوپرمن پرسپولیس
ورود اوستون اورونوف به عنوان یار تعویضی، دقیقاً همان چیزی را به پرسپولیس اضافه کرد که نیازش احساس میشد؛ دریافت بین خطوط، چرخش رو به دروازه، حرکات عرضی باکیفیت، جلو کشیدن لایه دفاعی حریف و ساخت موقعیت با خلاقیت فردی و «یک-دو»های ساده؛ گلی که در ۹۰+۵ با شوت علیپور امتیاز را نجات داد، از همین الگو متولد شد.
اما نکته اینجاست که اگر بار خلاقیت تیم تماماً روی شانههای اورنوف بیفتد، به نسخه فصل قبل پرسپولیس برمیگردیم؛ وابستگی فردمحور. غیبت یا افت فرم وینگر ازبکستانی مساوی است با فلجشدن قوه خلق موقعیت پرسپولیس. اورونوف باید «گِرهگشا» باشد، نه «تنها راهحل».
در نهایت، به نظر میرسد بسیاری از مشکلات تاکتیکی و فنی پرسپولیس از فصل گذشته باقی مانده و هنوز حل نشده است. اگرچه نمیتوان تنها با یک بازی در مورد آینده تیم قضاوت کرد، اما این دیدار یک زنگ خطر جدی برای کادر فنی و مدیران بود که برای رسیدن به اهداف بزرگ، نیاز به بازبینی و اصلاحات اساسی دارند.